جملهای که در تیتر آمده، در صفحه نخست کتاب «راه داستان» به نقل از «سری آدوایاناندا» (که نمیدانم چه کسی است؛ ولی خود جمله را دوست دارم) ذکر شده. کتاب «راه داستان» نوشته خانم کاترین آن جونز و ترجمه آقای محمد گذرآبادی است. این کتاب را از برادرم امانت گرفتهام :) و آنچه در این گزارش میخوانید خلاصه گزینش شده من از فصل اول این کتاب درباره فن و روح نویسندگی است.

چرا داستانها مهماند؟
خانم جونز، نویسنده کتاب، جامعه معاصر را تکهتکه شده توصیف میکند. جامعهای که آدمهایش رابطهای با عالم معنا ندارند و از روحشان جدا شدهاند و دقیقاً به همین دلیل داستانها و نویسندگانشان مهماند چون کسی که میتواند پلی میان ماده و معنا بزند و این روح جدا شده را بازگرداند درامنویس یا نویسنده است.
چه چیزی یک داستان خوب را میسازد؟
پاسخ کوتاه خانم جونز این است: شخصیت.
داستان شخصیتمحور، امکان همذات پنداری را میان مخاطب و شخصیتهای داستان فراهم میکند و مخاطب از این مسیر به درون یا پیرنگ داستان وارد و با آن راحتتر همراه میشود.
داستان خود را چگونه انتخاب کنیم؟
پاسخ به این سؤال برایم جذابترین بخش فصل اول کتاب بود؛ چون نیازمند نوعی خودشناسی است. خانم جونز متفاوت از سایر کتابهای داستاننویسی که خواندهام پاسخ میدهد. معمولاً در کتابها به نویسندگان (بهویژه تازهکارها) توصیه میشود درباره آن چیزی که آن را میشناسید بنویسید؛ مثلاً یادم است که آن لاموت در کتاب «پرنده به پرنده» نوشته بود از کودکیتان شروع کنید و هر چیزی را به یادتان میآید بنویسید، البته سبک بیشتر کارهای خانم لاموت زندگینامه است و شاید این نکته هم در توصیه ایشان بیتأثیر نبوده؛ اما خانم جونز میگوید چنین پاسخی غلط است.
او توصیه میکند: «داستانی را انتخاب کنید که پیوند عاطفی محکمی با آن دارید». دانستن اینکه چه چیزی ما را تحتتأثیر قرار میدهد و تکانمان میدهد، ما را متأثر یا مشتاق میکند و خلاصه عواطفمان را برمیانگیزد همان موضوعی است که باید بنشینیم و راجع به آن بنویسیم. درگیری عاطفی نویسنده باشخصیتها و موضوع باعث میشود که داستان واقعیتر جلوه کند و در چنین حالتی داستان صدای یگانه نویسنده، دیدگاه، فلسفه و ارزشهای اوست.
«راه داستان راه نوشتن به شیوه تجربی است نه شیوه عقلانی و متفکرانه. شاید هرگز ندانید داستانتان به کجا خواهد انجامید. بااینوجود، اگر احساس پرشوری نسبت به یک داستان دارید، آن را دنبال کنید، و همان شما را به مقصد خواهد رساند. در این صورت، اگر بهاندازه کافی زحمت بکشید و بخت و اقبال هم روی خوش نشان دهد، شاید آن لذت عمیق را تجربه کنید و کار خود را طوری بخوانید که گویی برای نخستینبار است و در حیرت بمانید که از کجا آمده!»
موفقیت هر داستان منوط به قدرتِ عاطفی آن است
خانم جونز که به واسطه شغلش بارها داستانهای مختلف را داوری کرده و خوانده تأکید میکند اینکه در داستان اتفاقات متعدد و پیچیده رخ دهد اصلاً موضوع مهمی نیست. مهم این است که آن اتفاقات چه تأثیری بر شخصیت داستان میگذارد در واقع نحوه مواجهه شخصیت داستان و انتخابهایش در موقعیتها مهم است.
«فراموش نکنید که خوب نوشتن بیشتر نوعی نقاشی امپرسیونیستی است تا یک عکس دقیق و عین واقعیت»

داستانی را که میآفرینید، باید از آن خود کنید
چگونه داستان را از آن خود کنیم؟ خانم جونز میگوید با سفر شخصی. این سفر میتواند سفر درونی باشد؛ به معنی اینکه بینش داستان را از درون خودتان بیابید یا میتواند سفر بیرونی باشد؛ یعنی همان فن و تحقیق راجع به موضوع داستان.
او برای خلق یک داستان اصیل و بزرگ دو راهکار پیشنهاد میدهد: اول اشتیاق و دلبستگی (همان درگیری عاطفی با موضوع) و دوم فن و تکنیک.
جونز تأکید میکند که نوشته شما زمانی شفابخش است که آن را از آن خود کنید و آنچه مینویسید باید با اعماق وجودتان پیوسته باشد.
«فایدهای ندارد که سعی کنید فرایند نگارش را در یک قالب شستهورفته بگنجانید. قالبی وجود ندارد. این کتاب و کتابهای دیگر را بخوانید، هرچقدر میتوانید یاد بگیرید اما، در نهایت باید راه خودتان را پیدا کنید».
یکی از تمرینات کتاب : تمرین چه میشود اگر...
کلمات «چه میشود اگر» و به دنبال آن یک یا دو جمله را بنویسید. این ایده اولیه داستان است؛ مثلاً چه میشود اگر مرد جوانی پدر واقعیاش را بشناسد. سه ایده اولیه جداگانه را در قالب «چه میشود اگر» برای سه موقعیت داستانی بنویسید.
دو تمرین دیگر هم داشت: گفتگوی روح و پرده خالی. منتها من دیگر توان تایپکردنم تمام شده بود :)
این شعر مولانا هم تقدیم به شما که تا آخر خواندید:
گر بیخودی ز خویش همه وقت، وقت تو است / گر نی به وقت آی که اسرار نازکست
دل را ز غم بروب که خانه خیال او است/ زیرا خیال آن بت عیار نازک است