من سال هاست كه خسته ام
از همه ي ناگفته هاي دلم
بيچاره آن ها هم ديگرحوصله حرف هاي من را ندارند
كاش بنشيني و دمي به حرف هايم گوش كني
قول مي دهم
قول مي دهم
هيچ نگويم
تو بمان !!!!
حواست كجاست ؟
تو حتي مرا نمي شنوي
ميداني فرق شنيدن و گوش دادن چيست؟!
گوش دادن دل مي خواهد
باز هم كه تنها امده اي!
كاش سوكتم را مي فهميدي ،
سكوت ام سال هاست كه حرف دارد
بيا از اين جا برويم
نمي خواهم نا محرمي صدايمان را بشنود
اه ، حواسم نبود
ما كه هنوز چيزي نگفته ايم!
راستي صداي نفس هايت زيباست..
گرم است..
احساس!
احساس !
اين واژه را قبلا شنيده بودم
راستي يعني چه؟!
كودك احساس ام سخت دلگير است
اخر هميشه بازيچه ي بچه ها شده بود
مسخره اش مي كردن
تازه برايش اسم هم گذاشته بودن
اخ از دست اين بچه هاي بي ادب كوچه و خيابان
...
چند وقت پيش يكي شان را ديدم سنگي را برداشته بود
واي ...
خدار و شكر كه به موقع رسيدم
درست نشانه رفت بود كه ...
فرياد زدم :
اهاي چه مي كني؟!!!؟؟
بس است ديگر ،كلي حرف زديم
اما
اما اين ها كه حرف هاي دلم نبود :(
ژاكتت را مي پوشي چكار؟
هواي رفتنت سرد شده است؟
يا تو هم از نا گفته هاي دلم خسته شده اي؟
باشد ...باشد ...
بشين حالا
برأي رفتن وقت بسيار داري!!
من چندي است به رهگذران عادت دارم.
راستي غريبه
چاي مي خوري؟
چايش تازه دم است!
به قوري سياهش نگاه نكن
اين دود ه ها مال خودش نيست
مي بيني
اتش مان هم دارد خاموش مي شود
وقت رفتن است...
مي داني كه چه طور بروي؟!
خوب گوش كن
من راهنمايي خوبي شده ام
از اين طرف برو
ان راه را مي بيني ؟!
از ان نرو
به قبلي ها گفتم
گوش نكردن
از بس مغرور بودن
از اين طرف كه بروي لاأقل به انها برخورد نمي كني
تو
تو به حرفم گوش كن
تا كه تركت نكنند
ان طرف آدم ها خيلي سخاوتمند شده اند
دل را به نگاه رهگذري
مي فروشند
ارزان !!!!!
اما
اين طرف كه بروي
،شايد تنها باشي
شايد
اما شنيده ام
مردماني بس مهربان دارد
مي داني؟!
من كه نديده ام
صبر كن
صبر كن غريبه
بيا تا باهم برويم...
مهدي حسن زاده تبريزي