جواد میرسجادی
جواد میرسجادی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

چسب زخم

چسب، زخمی‌ست که بیمار بتادین شدن است

کاج، فصلی‌ست که بازیچه‌ی تزئین شدن است


گریه، سُرخی‌ست پس از ابرِ طلوعِ دمِ صبح

یأس امیدی است که آشفته‌‌ی آمین شدن است


جنگ، رقصی‌ست به شاباشِ هزاران سرِ سبز

تن زبانی‌ست که در ماتم خونین شدن است


بغل آغشته به شمشیر لبالب عسل است

بوسه زهری‌ست که درباره‌‌ی آگین شدن است


او همان نیست که تسلیم به دیوار شود

من همان است که نالایق پرچین شدن است


عشق، بمبی‌ست زمان‌دار پس از ضامن لمس

هر که از سیب نخورد عاقبتش مین شدن است


ماه تصویر طلسم است، طلسمی بی‌خواب

چاه چشمی‌ست که در معرض نفرین شدن است


وقت، کابوس شتابان‌زده در جاده‌ی مرگ

ساعت اسبی‌ست که رویای شب‌اش زین شدن است


قلب، نهری‌ست سبک‌بارتر از بی‌خبری

خون پیامی‌ست که آماده‌ی تلقین شدن است


گور، دستی‌ست که از جمع به بیرون زده است

سوسک، اعضای جداگشته‌ی تدفین شدن است


رَستن از آدم و رُستن به تمنای درخت

اولین لحظه‌ی زیبایی بدبین شدن است


زندگی حادثه‌ای در پسِ محتومِ عدم

عُمر مرگی‌ست که محکوم به تمرین شدن است

شعرتنهاییدلتنگیهنرزندگی
نویسنده، سینما دوست و شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید