افزایش تنهایی در جهان حرف تازهای نیست. درصد مجردها در همه جای جهان در حال افزایش است. اغلب آدمها آن را به اوضاع و شرایط جوامع نسبت می دهند. بعضی کشورها جوانانش بیکارترند.
بعضی جاها تهیه مسکن بیداد می کند. بعضی جاها طلاق درصدش، ترسناک شده است. عدهای می گویند شبکههای اجتماعی مجردها را از به تنهایی سوق داده است و…
این آقا یعنی آلن دوباتن فیلسوف سوئیسی ولی سعی کرده است این اتفاق جدید در رفتار بشری را به دلایل درونی در شخصیت انسانها نیز ربط دهد.
او معتقد است افزایش مجردان و تنها بودن، یا از نفرت بیش از حد به خود یا از عشق بیش از حد به خود، ناشی می شود.
آلن دباتن معتقد است نفرت از خود، دلیل ناگوار و دلخراشی است که بسیاری از افراد را از یافتن و نگهداری یک رابطه دور میسازد. فردی که تصور منفی از خودش دارد اصلا تعجب می کند که چطور یک نفر دیگر او را جذاب و حتی دوست داشتنی یافته است.
این نوع افراد که سرشار از نفرت از خود هستند فکر می کنند طرف مقابل یا فرصت طلب است یا آدم ساده و نیازمندی که از سر ناچاری به او ابراز علاقه کرده است. او صداقتشان را زیر سئوال میبرد و وقار و نجابتی در تلاششان برای ابراز دوستی و عشق نمیبیند.
از نظر فردی که خودش را دوست ندارد و لایق عشق فرد دیگری نمیشناسد، افرادی که جذب او می شوند را یا کور و احمق فرض می کند یا در نیتشان شک میکند.
این نوع افراد عشق را رد می کنند چون در نهان و درونشان معتقدند که شایسته دوستی و تعهد عاشقانه نیستند.
آنها اساسا انسان را لایق عشق و صداقت و دوستی نمی دانند چون تصور منفی از ذات انسانها دارند.
انسانهایی که از خود نفرت دارند نمیتوانند به این تشخیص برسند که دیگران هم به ضعف ها و کمبودهایشان تا حدودی اقرار می کنند. همه انسانها در وجود دیگران قادر به دیدن کاستی ها هستند ولی این منطق را کسب کردهاند که در ضمن، خصلتهای دوستداشتنی و جذاب دیگران و خودشان را نفی نکنند.
در مقابل افرادی که از خودشان متنفرند انسانهایی هم هستند که بیش از حد عاشق خودشان هستند. آنها از کودکی توسط والدین مدح و ستایش یکجانبه شدند و کوچکترین خللی در وجودشان نمی بینند.
پیشنهاد میکنم بخونید: 10 نشانۀ مردانی که به درد رابطه نمیخورند!
این خودشیفتهها فکر میکنند دیگران در سطحی نیستند که به آنها عشق بورزند و باید خودشان را خوشبخت فرض کنند که ما را دوست دارند.
این نوع افراد بسیار ازخودراضی، توقع یکجانبه برای گرفتن محبت و توجه از دیگران دارند. آنها باور دارند که دیگران اصلا خیلی خوش شانس هستند که با آنها رابطه دارند.
این نوع افراد، تصور و تخیلشان محدود است. آنها قادر به دیدن خصوصیات و خصلتهای ریز و معمولی در دیگران نیستند. اصلا به خودشان فرصت کنجکاوی و جستجوی ظرافت در شخصیت دیگران را نمی دهند.
دلیل اصلی تنها ماندنشان این است که دست از تخیل دربارۀ قابلیت و زیباییهایی دیگران می کشند. آنها فکر می کنند وظیفه عشقورزی ندارند و این دیگران هستند که باید به آنها سرویس و محبت دهند.
عشق ورزیدن به دیگری یعنی گذشت، یعنی بیاهمیت دانستن دیدن ضعفها و جستجوی مداوم برای یافتن دلایل زیبا برای محبت ورزیدن…
این قابلیتی است که اجازه میدهد عاشق شویم، یک رابطۀ عاطفی سالم ایجاد کنیم و از همسری و همراهی با دیگران لذت ببريم.
در همین رابطه پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید: عشق ویرانگر