مقدمهی کوتاه و لازم :))
در اشعار غنایی ، هر شعر ۲ مخاطب داره :
مخاطب اول کسی است که شاعر خلق میکند و در واقع شاعر برای او یا به خاطر او مینویسد. (معشوق)
و مخاطب دوم من و شمایی هستیم که شعر را میخوانیم.
در شعر غنایی مخاطب اول نقش اصلی و مرکز پرگارِ شعر هست.
یکی از زیباییهای اشعارغنایی ، توصیف معشوقست؛ این توصیفات میتواند ویژگیهای ظاهری مثل زیبایی باشد یا ویژگیهای درونی مثل سنگدلی.
من میخوام در مورد بعضی از این ویژگیها بنویسم تا نگاهی جزئی تر داشته باشیم
ویژگی شماره ۱ :
معشوق سنگدل و جفاکار که فقط با گرفتن خواب و خوراک از عاشق آرام میشود و مرادش تنها ریختن خون عاشق است !
" ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
بر باد شده در سر سودای تو سرها " خاقانی
▪︎گاهی عاشق آنچنان دلداده است که سنگدلی معشوق را هم دوست دارد ؛
" تو گمان مبر که سعدی به جفا ملول گردد
که گرش تو بیجنایت بکشی جفا نباشد "
▪︎گاهی حتی حساب و کتاب قیامت را رها میکند ؛
" اگر تو خون بریزی به قیامتت نگیرم
که میان دوستان این همه ماجرا نباشد " سعدی
▪︎گاهی هم فقط به امید قیامت است تا شاید بفهمد دلیل این همه آزار چیست ؛
" روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم "
▪︎گاهی از این همه سنگدلی به ناله و فریاد میرسد ؛
" به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی؟ " عراقی
▪︎گاهی حتی گریه و زاری هم از سنگدلی معشوق کم نمیکند؛
" نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست "
یا
" آه سعدی اثر کند در کوه
نکند در تو سنگدل اثری "
عاشق در مقابل این سنگدلی ها دو راه دارد
اول اینکه راه خود را جدا کند و برود دنبال زندگی خود؛ حال چه عشق این سنگدل را در دل نگه دارد، چه بیرون کند .
" مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است " وحشی بافقی
و راه دوم اینکه سنگدلیها را به جان بخرد تا زمانی که مرگ به این سنگدلیها پایان دهد.
" عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
وگر این عهد به پایان نبرم نامردم " سعدی
اگر شما بودید چه میکردید؟!
نظرات، انتقادات، پیشنهادات، خواندم و غیره :)))