شماره 2 :
معشوق بی وفا و عهد شکن که بر سر قول و قرارهای خود نمی ماند.
در رابطه های امروز شاید جفاکاری معشوق رایج نباشد! اما عهد شکستن و قول و قرارها را به باد دادن در هر گوشه ای دیده میشود.
" عهد بستی و شکستی و ز ما بگسستی
عهد کردم که دگر عهد تو باور نکنم " خواجوی کرمانی
▪︎گاهی از همان ابتدای کار عاشق بیچاره میداند اعتمادی به این عهد نیست :
" من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد " سعدی
▪︎گاهی هم بی وفایی معشوق بعدا هویدا میشود :
" من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی " سعدی
▪︎گاهی هم تشخیص عهد شکنی دشوار است :
" مرا با توست پیمانی تو با من کرده ای عهدی
شکستی عهد یا هستی بر آن پیمان نمیدانم " وحشی بافقی
در مقابل این عهد شکنی ها عاشق چه کار میکند؟
یک - با همه ی بی وفایی معشوق بر سر عهد خود میماند :
" مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم " سعدی
یا در بیتی دیگر از حافظ
" اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم "
دو - از عهد خود پشیمان شده و راه زندگی خود را بدون معشوق عهد شکن ادامه میدهد:
" تکیه کردم بر وفای او غلط کردم،غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم،غلط" وحشی بافقی
و
" ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش " وحشی بافقی
ممنون که خواندید :))