ویرگول
ورودثبت نام
Nalier
Nalier
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

افسردگی، مَکَنده سلامت روان و آواز زندگی

Pablo Picasso - La Chambre bleue 1901
Pablo Picasso - La Chambre bleue 1901

در میان اختلال‌های خُلق، قامتی دراز است. افسردگی، مکنده سلامت روان و آواز زندگی را اشاره دارم. آفتاب‌غریبگی روزهای اخیر، نام مسمومش را مشتاقانه فریاد می‌زند تا بر احوال ذهنی ناخوش‌های ایستا، آفتی سقوط بپاشد. در ادامه با عنایت به محتوای کتاب «آسیب‌شناسی روانی»، پرداختی نه چندان دقیق را نوشتار خواهم کرد.

علّت‌شناسی: نظریه‌های شناختی

-نظریه بک

سه‌گانه منفی «دیدگاه منفی درباره خود، دنیای خود و آینده» از علل اصلی افسردگی پنداشته می‌شود. برخی تجربه‌های نامطلوب در طول زندگی، سبب ایجاد طرح‌واره‌های منفی (گرایش به داشتن دید یا برداشت منفی) است که در موازات آن، فرد مایل به سوگیری‌های شناختی منفی یا گرایش به پردازش اطلاعات به شیوه‌های نامطلوب (غیرواقع) می‌شود.مثلاً طرح‌واره بنیادین بی‌عرضگی، ذهن فرد را عادت می‌دهد به آسانی نشانه‌های حاکی از بی‌عرضگی‌اش را تشخیص بدهد امّا نشانه‌های حاکی از شایستگی را نادیده بگیرد. به همان مقدار است که فرد اغلب توانایی‌ها، استعدادها، فعالیت‌های مثبت و موفقیت‌هایش را پرده می‌گیرد امّا کوچک‌ترین ناتوانی، شکست و یا کاستی را پادشاه ذهنش می‌کند.

-نظریه ناامیدی

باور دیکتاتورمنشانه فرد راجع به سازوکار جهان است که بر اساس آن، در مسیر زندگی نتایج دلخواه به وقوع نمی‌پیوندد و او چاره‌ای در دسترس ندارد که با عنایت به آن، موقعیت منجر به شکست را تغییر بدهد.

چرا در امتحان ریاضی شکست خوردم؟

علل پایدار (باهوش نیستم) در مقابل علل گذرا (خسته‌ام)

علل کلّی (توانایی ریاضی ندارم) در مقابل علل خاص (از ریاضی سیر شده‌ام)

تبیین‌های شخص درباره علّت وقوع عامل استرس‌زا، اگر بر پایه علل پایدار و کلّی (لذا غیرقابل تغییر) چیدمان شود، احتمال دارد ناامید شود و این خراش، ترانه ناامیدی را موسیقی می‌کند.

-نظریه نشخوار ذهنی

«چرا آن اتفاق افتاد؟» مرور چندباره اندیشه اخیر را توقفی نخواهد بود. واقعه‌ای ناگوار یا اندیشه غمگین، مکرراً در ذهن فرد تفکر می‌شود و فرد به بازبینی آن اعتیاد دارد. گرایش به تکرار در انجام فرآیند تفکر راجع به موضوع خاص یا مرور چندباره مطالب، همان نشخوار ذهنی است. تاسف‌اندیشی و حرص‌ورزی تکراری راجع به چرایی وقوع رخدادها و تفکر چندباره راجع به واقعه تلخ در شرف وقوع، قطعاً شکنجه‌ای عمیق خواهد بود.

Van Gogh - Trauernder alter Mann 1890
Van Gogh - Trauernder alter Mann 1890
ملاک‌های DSM-5 برای افسردگی عبارتند از: خوابیدن خیلی زیاد یا خیلی کم، کاهش وزن یا تغییر اشتها، کمبود انرژی، نافعالی، سکون، احساس بی‌ارزشی یا گناه مفرط، مشکل در تمرکز و تفکر، ضعف اراده در تصمیم‌گیری، افکار تکرارشونده درباره مرگ یا خودکشی، ناامیدی، بی‌انگیزگی، اعتماد به نفس ضعیف و لذت نبردن

سلامت روانی

قایق درمان افسردگی، دو پارو (دارویی و روان‌شناختی) دارد. درمان دارویی را باید در نسخه‌های ناخوانا و کج‌نوشت پزشکی مطب‌دار جویا شد که بنا دارد چاله‌های عصبی_زیستی را خاک بگیرد. امّا روش‌های روان‌شناختی همچون روان‌درمانی بین‌فردی، درمان شناختی، فعال‌سازی رفتاری، زناشویی_رفتاری و... ساز را بر طنین ذهن، کوک می‌کنند. هدف از درمان شناختی، اصلاح الگوهای فکری غیرانطباقی [و تغییر باورها] است. فرد باید از تاثیر افکار منفی و جنایت خودسرزنش‌گری (من بی‌عرضه‌ام، من خنگم، بی‌استعدادم و...) بر احوال روانی خویش، آگاهی پیدا کند. شواهدی در رد خودسرزنش‌گری‌ها بیابد و افکار منفی را به چالش فرا بخواند. آگاه شود که افکارش فقط «رویدادهای ذهنی» است و نباید آن را جنبه‌های مرکزی خود یا بازتاب دقیق واقعیت در نظر بگیرد. نکته اخیر بسیار مهم است.

چگونگی دریافت و تجربه جهان از جانب فرد، در کنار شیوه تحلیل رخدادهای جهان و روایط میان جزئیات، وابسته به وجود شخص و کانال‌های اندیشه او است. تبلور اندیشه «چرا رزیتا جواب تماسم رو نداد؟ از عمد جواب نداده چون با آلما رفته بیرون» قرار نیست، بازتاب دقیق واقعیت باشد. به همان مقدار «احساس می‌کنم قراره اتفاق بدی بیفته» یا «هیچکس منو دوست نداره»، بازتاب واقعیت نیست. ممکن است، بارها رویدادهای ذهنی ما با واقعیت منطبق شود امّا قرار نیست، همیشه همان قطار ما را به سوی ایستگاه واقعیت سواری بدهد.

Henri Matisse - Dance I 1909
Henri Matisse - Dance I 1909

یکی از اربابان ساحت اندیشه، سخن فربه کرده است که «از تفکر راجع به موضوعی که اندیشیدن به آن، تاثیری در نتیجه یا سیر وقوع آن ندارد، پرهیز کنید». چند روز دیگر، اعدام‌تان قطعی است. چه معنایی دارد تا روز اعدام، پیوسته به آن فکر کنیم؟ وقتی که قرار نیست، فکریدن (چه واژه خوش‌نوایی!) در نتیجه اعدام یا سیر وقوع آن اثر بگذارد. فارغ از آن، همیشه در نظر داشته باشیم که «من افکارم نیستم و افکار، واقعیت نیستند».

حراست از سلامت روان و پیشگیری، آسان‌تر از درمان یک اختلال روان‌شناختی است لذا با عنایت به علّت‌شناسی آسیب‌های روانی و روش‌های درمانی، با احتیاط بیشتر و مسئولانه‌تر ذهن‌مان را پرواز برتابیم. الگوهای فکری‌مان را مدیریت کنیم. از خودگویی‌های منفی مکرر، خودسرزنش‌گری و هر عامل آلودگی ذهنی پرهیز باشیم. فعالیت‌های کوچک امّا تقویت‌کننده مثبت مثل جمع‌گرایی، پیاده‌‍روی، بازی با کودکان، صحبت با دوستان، رقص و آواز، لمس طبیعت و... را لحاظ کنیم. بی‌گمان افکار مثبت نمی‌تواند جهان بیرون را تغییر بدهد، به همان مقدار که افکار منفی بر جهان بیرون اثر ندارد. امّا افکار مثبت و منفی بر احوال فرد به آسانی اثر می‌گذارد. احوال روانی فرد، اعمال رفتاری او را شکل می‌دهد که قطعاً بر جهان موثر است لذا افکار مثبت و منفی، می‌تواند جهان بیرون را تغییر بدهد!


افکار منفیسلامت روانافسردگیسلامتیروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید