ویرگول
ورودثبت نام
نیما حقیقت‌جو
نیما حقیقت‌جو
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

دنیای جدید، قبیله‌های قدیمی و اخلاقیات متغییر

چند وقت پیش بود که کتاب «قبیله‌های اخلاقی» را به اتمام رساندم و متوجه شدم، من هم مانند بسیاری از انسان‌های دیگر در سراسر دنیا، هرازچندگاهی با یک چالش تکراری و نسبتاً بزرگ روبه‌رو می‌شوم؛ انتخاب بین درست و غلط. آن هم در موقعیت‌های پیچیده‌ای که تشخیص درست از غلط به‌راحتی امکان‌پذیر نیست و کاملاً به زاویهٔ دید هر یک از طرفین دخیل در ماجرا وابسته است.

اینجا درست همان نقطهٔ تلاقی‌ای است که علاوه بر دست‌وپنجه نرم کردن با عذاب وجدان و احساسات ضدونقیض درمورد انتخاب گزینه‌های احتمالی، باید تلاش کرد تا افسار و کنترل منطق را نیز به دست گرفت تا سرانجام به یک اجماع نسبتاً مطلوب و موردپسند دست‌یافت (البته که در این میان نباید از تأثیر مستقیم باورها، اعتقادات، دین و رسومات خانوادگی هر کدام بر قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب غافل شد).

اما چه تضمینی وجود دارد که انتخاب ما، درست باشد؟ چه سازوکاری وجود دارد که به ما نشان دهد تصمیمی که هنگام مواجهه با یک موضوع می‌گیریم از منظر اخلاقی درست و قابل‌قبول است؟ چگونه می‌توانیم در شرایط حساس، فراتر از احساسات و اعتقادات و وجدان خود دست به تصمیم‌گیری بزنیم؟ آیا چنین چیزی عملی است؟

در ادامهٔ مطلب قصد دارم به توضیح خلاصه‌ای از کتاب قبیله‌های اخلاقی، نوشتهٔ جاشوا گرین بپردازم که امیدوارم مورد توجهتان قرار بگیرد و درست مانند من، کنجکاوی‌تان را در مسیر رسیدن به حقیقت تحریک کند.

مختصری دربارهٔ جاشوا گرین

جاشوا گرین نویسنده و فیلسوف معروفی است که در زمینه اخلاق و ارزش‌های انسانی فعالیت می‌کند. او تحصیلات خود را در رشته فلسفه اخلاق در دانشگاه معروفی به پایان رساند و سپس به نوشتن کتاب‌هایی درباره اخلاق و رفتار انسانی پرداخت. گرین با استفاده از اسلوبی قابل‌فهم و آسان برای خوانندگان، مفاهیم اخلاقی را برای آنها نزدیک و قابل‌درک می‌کند.

گرین، در کتاب قبیله‌های اخلاقی با استفاده از داده‌های علوم اعصاب و روان‌شناسی شناختی، نشان می‌دهد که مغز انسان چگونه تصمیمات اخلاقی می‌گیرد و چرا در برخورد با افراد و گروه‌هایی که باورهای متفاوتی دارند، به تعارض و نزاع می‌افتد.

شاید برات جالب باشه: تعطیلات طولانی و چالش بازگشت به کار

او در انتهای این کتاب پیشنهاد می‌کند که برای حل مسائل اخلاقی پیچیده و جهانی، باید از غرایز قبیله‌ای (قومی) خود فاصله بگیریم و به استدلال منطقی و «فرااخلاقی» تکیه کنیم.

در باب کتاب

همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره کردم، قبیله‌های اخلاقی کتابی در مورد ماهیت اخلاق و چگونگی شکل‌گیری آن در ذهن ماست.

گرین استدلال می‌کند که اخلاق ما نه بر اساس عقل، بلکه بر اساس غرایز قبیله‌ای ما شکل‌گرفته است.

ما به طور طبیعی به دنبال گروه‌هایی هستیم که به آن‌ها تعلق داریم و از آن‌ها حمایت می‌کنیم، و این تعلقات ما نحوه تفسیر ما از دنیا و تصمیم‌گیری اخلاقی ما را شکل می‌دهد. گرین این نظریه را با ارائه شواهد تاریخی، روان‌شناسی و علوم اعصاب ارائه می‌کند. او نشان می‌دهد که بسیاری از ارزش‌ها و باورهای اخلاقی‌ای ما که امروزه بدیهی تلقی می‌شوند، در واقع نتیجهٔ رویدادهای تاریخی‌اند. به‌عنوان‌مثال، مفهوم حقوق فردی یک مفهوم نسبتاً جدید است که به طور گسترده‌ای در جوامع غربی پذیرفته شده است، اما در بسیاری از فرهنگ‌های دیگر پذیرفته نشده است.

گرین همچنین نشان می‌دهد که مغز ما برای شناسایی و تمایز بین اعضای گروه خود و اعضای گروه دیگران، تکامل‌یافته است. این تمایزها می‌تواند بر اساس نژاد، دین، ملیت یا هر چیز دیگری باشد. هنگامی که ما با شخصی از گروه (قبیلهٔ) دیگری روبرو می‌شویم، مغز ما به طور خودکار او را به‌عنوان تهدیدی بالقوه در نظر می‌گیرد. این می‌تواند منجر به تعصب، تبعیض و حتی خشونت شود.

طبق استدلال جاشوا گرین، برای حل مشکلات اخلاقی در جهان امروز، باید بفهمیم که اخلاق ما چگونه شکل‌گرفته است.

ما باید یاد بگیریم که فراتر از غرایز قبیله‌ای خود نگاه کنیم و جهان را از دیدگاه دیگران ببینیم.

تنها در این صورت است که می‌توانیم اخلاقی عادلانه‌تر و قابل‌اتکا را در جامعه ترویج و آموزش دهیم.

دین یا آیینی به نام فرااخلاق

فرااخلاق به معنای یک اخلاق جهانی است که طبق آن، گروه‌های مختلف می‌توانند با عقاید و باورهای متفاوت کنار یکدیگر قرار بگیرند.

جاشوا گرین در کتاب قبیله‌های اخلاقی، از مفهوم «فرااخلاق» استفاده می‌کند تا به اخلاقی اشاره کند که فراتر از مرزهای گروه‌های قبیله‌ای ماست. او استدلال می‌کند که اخلاق قبیله‌ای ما اغلب منجر به تعصب، تبعیض و حتی خشونت می‌شود. برای حل این مشکلات، گرین استدلال می‌کند که باید به اخلاقی فراتر از مرزهای گروه‌های قبیله‌ای خود دست یابیم. این به‌اصطلاح اخلاق برتر باید بر اساس ارزش‌های عدالت، همدلی و درک باشد.

نویسنده همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که چیزی به نام فرااخلاق کاملاً ممکن است، زیرا انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستند که توانایی درک و همدلی با افراد دیگر را دارند. به باور گرین، فرا اخلاق برای بقای بشر امروز ضروری است؛ چون در این دنیای پیچیده دیگر نمی‌توانیم به اخلاق قبیله‌ای خود تکیه کنیم. ما باید اخلاقی را توسعه دهیم که فراتر از مرزهای گروه‌های قبیله‌ای ما باشد و به‌واسطهٔ آن بتوانیم با چالش‌های جهانی مانند تغییر آب‌وهوا، فقر و نابرابری مقابله کنیم.

پیشنهاد می‌کنم بخونی: انسان انگیزه‌مند

دوربین دوگانه

در ابتدای کتاب، نویسنده مغز انسان را به یک دوربین دوگانه شبیه می‌کند که دارای تنظیمات خودکار و دستی است. این دو تنظیمات، درواقع نشان‌دهندهٔ دو نوع سیستم متفاوت تصمیم‌گیری در مغز است که در شرایط مختلف، به ما کمک می‌آیند.

  • حالت خودکار، همان سیستم عاطفی ما است که باتکیه‌بر احساسات و شهود، به‌سرعت و بدون تفکر عمیق، پاسخ‌های مناسب را برای ما انتخاب می‌کند.
  • حالت دستی، سیستم منطقی ما است که باتکیه‌بر استدلال و منطق، به‌آهستگی و با تفکر عمیق، پاسخ‌های مناسب را پیش رویمان می‌گذارد.
گرین، در این کتاب نشان می‌دهد که چگونه این دو سیستم در مواجهه با مسائل اخلاقی، با هم در تعارض قرار می‌گیرند و چگونه ما می‌توانیم با استفاده از تنظیم دستی، به پاسخ‌های بهتر و عادلانه‌تر برسیم.

همان‌طور که گفته شد، تنظیم دستی به معنای استفاده از عقل و استدلال برای حل مسائل اخلاقی است. برخلاف تنظیم خودکار که بر اساس غرایز و احساسات عمل می‌کند، تنظیم دستی سعی می‌کند که منافع و حقوق همهٔ طرف‌های درگیر را در نظر بگیرد و به یک پاسخ فرااخلاقی برسد.

به‌عنوان‌مثال، در یک آزمایش روان‌شناسی که در کتاب عنوان شده است، شخصی مقابل یک دستگاه کنترل ریل قطار دارد و از قضا واگنی در حال حرکت است. آن شخص می‌بیند که واگن در حال رسیدن به یک دوراهی است. در «مسیر الف» پنج نفر روی آن قرار دارند و اگر قطار در آن مسیر به حرکت خود ادامه دهد، به آن پنج نفر برخورد کرده و باعث کشته‌شدنشان می‌شود.

اما شخص موردنظر می‌تواند با فشاردادن یک دکمه، واگن را به «مسیر ب» هدایت کند، اما در آن مسیر نیز فردی قرار دارد که با این کار جانش را از دست می‌دهد. در چنین وضعیتی شما چه می‌کنید؟

بسیاری از مردم با استفاده از تنظیم خودکار، پاسخ می‌دهند که باید دکمه را فشار داد و جان پنج نفر را نجات داد.

این پاسخ بر اساس حس عدالت و تعادل است که در مغز ما شکل‌گرفته است. اما آیا این پاسخ بهترین و عادلانه‌ترین پاسخ است؟

گرین معتقد است که خیر. او می‌گوید که تنظیم خودکار در بسیاری از موارد ممکن است به‌درستی عمل نکند، بنابراین نباید در هر موقعیتی از آن پیروی کنیم. تنظیم دستی به ما اجازه می‌دهد تا ارزش‌های فردی خودمان را در نظر بگیریم و تصمیم‌گیری‌هایی بگیریم که با این ارزش‌ها مطابقت داشته باشد.

در آخر اینکه

کتاب قبیله‌های اخلاقی برای هر شخصی که تمایل به درک بهتر دنیای اطراف خود دارد، ضروری است. این کتاب دیدگاه ما را در مورد ماهیت اخلاق تغییر می‌دهد و به ما کمک می‌کند تا تصمیم‌گیری‌های اخلاقی بهتری در زندگی خود بگیریم.

روانشناسیاخلاقذهنمنطقاحساس
یک خالق محتوا. ارتباط با من: https://zil.ink/nimahaghighatjoo
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید