آدم درونگرا و ساکتی هستم ولی ذهن پر سروصدایی دارم و همیشه یه نفر اون تو داره حرف میزنه! همیشه! این سروصداها در مواقعی به حدی بوده که فکر میکردم باید مطلبی رو بنویسم تا از ذهنم خارج بشه و دیگه بهش فکر نکنم چون فکر کردن بهش به حد اشباع رسیده. متعدد موضوعاتی بوده که احساس میکردم باید با دنیای بیرون از خودم مطرحش کنم تا ذهنم از فکر کردن مداوم بهش خلاص بشه. برای این کار هم سالهای سال توی دفتر خاطراتم مینوشتم و مینویسم. گاهی هم در فیسبوک پستی منتشر میکردم و بعد از بیرونق شدن فیسبوک هم در شبکههای اجتماعی مثل توییتر و یا اینستاگرامم به صورت کوتاه مینوشتم.
چندسال پیش که با نشریه همشهری معماری همکاری میکردم، به عنوان دبیر بخش مدیریت شهری یک یادداشت برای نشریه نوشتم با عنوان «اعترافات یک ذهن ساکت»! در واقعیت هیچ وقت ذهنم ساکت نبوده، هیچ وقت! نوشتن اون متن کمک کرد که بخشی از خاطرات و احساساتم به عنوان یک شهرداریچی رو برای گروهی از مخاطبان مطرح کنم و خب شدت صداها کمتر شد. البته که به اشتراک گذاشتنش با دیگران حس عجیبی هم داشت.
برای من نوشتن از درگیریهای ذهنی، به سبک شدن و آرامش روحی کمک کرده حالا چه در دفتر یادداشتم چه در نشریه و چه حالا در فضای وب. این درگیریهای ذهنی هم اغلب پیرامون موضوعاتی که برام مهم هستن شکل میگیره و میتونه شامل در حوزه تخصصی، عمومی و یا زندگی روزمره باشه. مثلا به علت پروژه کاری که در گذشته داشتم و علاقه ای که الان دارم، دوچرخه به موضوعی تبدیل شده که دوست دارم پیوسته راجع به اون بخونم و بنویسم. همین چند وقت پیش، وقتی دیگه به جایی رسیدم که هیاهوی زیادی توی ذهنم شکل گرفته بود و لازم بود دربارهش به تفصیل صحبت کنم، یک مطلب نوشتم که در این پست در دسترسه.
نوشتن اون مطلب یک سری اتفاق رو مثل نخ تسبیح به هم وصل کرد و در اثر همین کار، ذهن خودم و احساساتم منسجمتر شد. اون نوشته، خلاصه اتفاقات دو سه سالهای بود که من رو به نقطه احساسی فعلی رسونده بود. اون انسجام فکری و آرامش روحی بعد نوشتن که با «آخیش! بالاخره گفتمش!» خودش رو نشون داد، مزه شیرینی داشت و باعث شد بیشتر از هر وقت دیگه متقاعد بشم که باید بنویسم و با دیگران به اشتراک بگذارم.
با توجه به حجم روزافزون هیاهوی ذهنی و نیاز مبرم به ساماندهی افکار، تمایلم به نوشتن منسجم و ساختارمند بیشتر شده. دوست دارم بنویسم و موضوعات رو از ذهنم خارج کنم. البته که تنبلی و فشار کارهای روزانه این علاقه رو تحت تاثیر قرار میده ولی جذابیت خوندن کامنت آدمهایی که با من همفکرن و تجربه مشابهی دارن، میتونه انگیزه خوبی باشه. اصولا منظم نوشتن به اراده قوی نیاز داره که خیلی برای شکل گرفتنش باید تلاش کنم.
همه اینها رو گفتم که بگم خودم رو در ابتدای راه بلاگری میبینم. به عنوان یه توییتری پرحرف که اکانتی دارم خرده وبلاگی، سر سوزن ذوقی .. نوشتن منظم و منسجم رو تازه دارم تجربه میکنم که اگر بتونم تعهد به نوشتن رو در خودم تقویت کنم، میشه بعدترها بهم گفت بلاگر ولی الان زوده :)
تو جریان کارها و یا کنجکاویهام وقتی در وب جستجو میکردم به صفحات آدماهایی میرسیدم که کوتاه از تجاربشون نوشته بودن. فکر میکنم میتونم موضوعات و تجاربی از زندگیم رو پیدا کنم که بخوام افراد بیشتری از اون مطلع بشن و خارج از هرج و مرج توییتر اون رو دنبال کنن. در نتیجه میخوام سرو شکل بهتری به نوشتههام بدم. حتی یه روزی همین پستهای وبلاگی که از دوچرخه مینویسم مثل خاطرات موراکامی از دویدن، ممکنه تبدیل به کتاب کنم! :)
البته این رو میدونم نوشتن باعث میشه که افکار و جملات آدم به راحتی در معرض قضاوت دیگران قرار بگیره اما از دوچرخهسواری یاد گرفتم که اولویت رو حال خوب خودم قرار بدم. پس با همه کم و کاستیهایی که قلمم داره، دوست دارم بنویسم تا در عمل رشد کنم و منتظر رسیدن وقت مناسب نباشم.
این نوشتن همیشه موضوع مهمی در تکامل تمدن بشری بوده. در دنیای فناوری هم این نوشتن در وب به نظرم باید اهمیت بیشتری پیدا کنه. برای نشون دادن اهمیت برخی مسائل هم به صورت نمادین یک روز خاص رو برای گرامیداشتش اختصاص میدن که اقدام مناسبی برای جلب آگاهی عمومی محسوب میشه. مثلا روز 29 دی که روز ملی هوای پاک و یا 8 نوامبر که روز جهانی شهرسازی اعلام شده، در تقویم از روزهای مهمی برای من هستن. هر دوی این روزها به طرح مجدد موضوع و برنامههای مرتبط و افزایش آگاهی عمومی منجر میشه و یه جور یادآوری به جا در ذهن مخاطب عمومی و متخصص هم میتونه باشه.
اختصاص روز 16 شهریور به نام روز وبلاگستان فارسی هم مهم و هم ضروریه. با توجه به تنوع تولید محتوا در روزگار ما، شاید در حال حاضر وبلاگ نویسی نه مخاطب گذشته رو داشته باشه و نه جذابیت دنبال کردن رو ولی اختصاص این روز و صحبت درباره وبلاگ فارسی و #روزوبلاگستان میتونه باعث بشه تلنگری به علاقمندان حفظ و توسعه زبان فارسی در دنیای فناوری باشه تا با همفکری و خلاقیتشون این فعالیت دلچسب رو برای سرپا نگه دارن.
با وجود شبکه های اجتماعی مثل توییتر یا اینستاگرام، پادکستها، بازیهای جذاب و یا فناوریهای VR و AR به نظرم همت بیشتر و ابزارهای متنوعتری لازمه که وبلاگ فارسی رو مجددا پر رونق کنه.
نظر شمایی که تا اینجای نوشته من رو خوندین، درباره اهمیت وبلاگنویسی و روز وبلاگستان فارسی چیه؟
راستی با نظرم درباره جادوی آرامشبخش بودن نوشتن موافقین؟
اصلا تجربه نوشتن وبلاگ داشتین؟ یا دارین؟
اگر در حوزه وبلاگنویسی مثل خودم تازهکار هستین و یا بلاگر کهنهکاری هستین، خوشحال میشم لینکش رو برام کامنت بذارین تا بهش سر بزنم و ایده بگیرم. ممنونم :)