وقتی به تاریخچه ی عاشق شدن هام نگاه کردم ، یه الگو پیدا کردم . از اون جالب تر وقتی بود که به تجربه های اطرافیان و دوست هام نگاه کردم و دیدم یک الگوی قوی و غیر قابل چشم پوشی وجود داره .
تا حالا به این فکر کردین که موقعیتی که توش قرار گرفتین ، اگر اتفاق نمیفتاد ، شما هیچ وقت عاشق اون آدم نمیشدین ؟ انگار اون عشق و اون جادویی که تجربه ش کردین، برای حضور اون آدمه توی اون موقعیت بوده؛ نه شخصیت و کاراکتر اون آدم . وقتی از اون موقعیت بیرون میایم و میگذره با خودمون میگیم «من واقعا چجوری همون اول ندیدم این آدم فلان ویژگی و فلان شخصیت رو داره . خیلی واضح بود که !»
به همه ی ما گفتن وقتی مستی رانندگی نکن یا تصمیم های مهم نگیر ولی کاش یکی بهمون میگفت کدوم موقعیتها در ظاهر بی خطرن اما در واقع میتونن اساسی ترین دردسرهای ما باشن . ۵ تاش رو نوشتم.
وقتی عزیزی رو از دست میدیم، احساس تنهایی و خلا عاطفی شدیدی سراغمون میاد. این حس نیاز به دلبستگی و معنا پیدا کردن در رابطه با کسی دیگه خیلی قوی میشه.
وقتی سوگوار شدم کاملا حمایت دوستانم رو داشتم -خانواده ام با من سوگوار بودن- اما برای اولین بار در زندگیم، نیاز به تکیه کردن رو در سلول سلول وجودم احساس میکردم .
دیدین وقتی یکی بعد یه شکست عشقی با دوست جنس مخالفش حرف میزنه ، خیلی وقت ها پارتنر بعدیش اونه؟ همون شونه ای که روش گریه میکرد و میگفت «من مطمئنم عشق بود !» همونی که ازش میپرسید«به نظرت هنوز بهم فکر میکنه؟» . آره دقیقا همون !
شکست عشقی هم مثل سوگواری، حس طرد شدن، از دست دادن و تنهایی به همراه داره. در این شرایط، افراد ممکنه به کسی دیگه پناه ببرن تا دوباره حس امنیت و عشق رو تجربه کنن.
خیلی مهمه که اگه شکست عشقی خوردیم ، حد و مرزهامون رو با دوستهامون رعایت کنیم و البته اگر دوستی داریم که تو این شرایطه ، نه خودمون و نه ارتباطمون رو در معرض چنین آسیبی قرار ندیم. جایگزین بودن و جایگزین کردن ، اونم تو موقعیتی که از شکست عشقی مون گذر نکردیم ، اصلا ایده ی خوبی نیست.
راستش من این رو موقعی که توی اعتراضات بودم ، تجربه کردم. من توی یکی از اون اعتراضات ، عاشق شدم و تا همین امروز هیچ شر و شوری رو اندازه ی اون موقع تجربه نکردم .
البته که سنم هم کمتر بود اما موقعیتی که از یک ثانیه ی بعدت خبر نداری و برای یه هدف والاتر از خودت ، موقعیت تحصیلیت و حتی جونت می جنگی ، اون کسی که کنارت می ایسته ، قطعا برای تو متفاوته.
احساس نیاز به مراقبت شدن و مراقبت کردن اون موقع بیشتر حس میشد و اینجوری این نیازها راحت پاسخ داده میشدن .
پیوندهای عاطفی در شرایط پرخطر
روانشناسی میگه که موقعیتهای پرخطر یا هیجانانگیز میتونن باعث افزایش احتمال دلبستگی بشن.
افرادی که در یک حادثه مثل زلزله، مسافرت پرماجرا، یا فعالیت هیجانی مثل کوهنوردی با هم هستند، ممکنه سریعتر به هم علاقهمند بشن.
کلا زمانی که فرد در زندگی خودش احساس سردرگمی یا شکست میکنه، ممکنه به شدت نیاز به حمایت عاطفی داشته باشه. این نیاز میتونه باعث بشه به راحتی به کسی که توجه نشون میده یا درکش میکنه، دلبسته بشه.
مثلا کسی که شغلش رو از دست داده یا در حال تغییر مسیر زندگیه، ممکنه در یک رابطه عاطفی به دنبال معنا و ثبات بگرده.
وقتی با خانواده ام مهاجرت کردم ، احساس میکردم نمیدونم کی ام. دیگه نمیدونستم خودم رو چجوری باید تعریف کنم. حالم خیلی بد بود . حتی وقتی تو آیینه خودم رو میدیدم ، با خودم میگفتم این آدم کیه؟
اون موقع تلاش میکردم خودم رو از همه قایم کنم . کسی که از اهمیت و پیگیری من دست نکشید ، همون کسی بود که من رو از اون بحران هویت بیرون آورد . با حمایت عاطفی اون ، یادم افتاد کی هستم . علاوه بر عشقی که نسبت بهش تجربه کردم ، وابستگی زیادی هم نسبت بهش حس کردم .
دیدین افرادی که توی استرس شدیدن مثلا امتحان های سخت دارن یا تحت فشار خانوادگی هستن ، انگار راحت تر عاشق میشن ؟ استرس و فشارهای روانی میتونن ما رو به سمت رابطههای عاطفی سوق بدن، چون در این شرایط، نیاز داریم کسی رو کنارمون داشته باشیم که بهمون احساس آرامش بده.
گاهی این عشقها ممکنه بیشتر بر اساس نیازهای عاطفی باشه تا احساسی پایدار و عمیق. به همین خاطر هم هست که خیلی وقتها به این روابط میگن “عشقهای دوره گذار” (rebound love). اما این به این معنی نیست که چنین عشقهایی نمیتونن واقعی بشن. اگر دو نفر با شناخت عمیقتر و زمان دادن به رابطه پیش برن، میتونه به یک رابطه قوی تبدیل بشه.