جهت اختصار، نوشته اول:
هنوز در بسیاری از شرکت هایی که الگوی مدیریتی و کاری چابک (Agile Methodology) را انتخاب کرده اند، طراح و مدیر محصول جا نیفتاده است. این بیشتر به این علت است که خود الگوی مدیریت چابک در ابهام است. شناخت عمیق تر مدیریت چابک می تواند به درک جایگاه و وظایف مدیرمحصول کمک کند.
بعد از یک مدت همکاری در سال 95 بعنوان مدیرمحصول در استارتآپ باسلام (بازار اجتماعی آنلاین) و هم اکنون به عنوان طراح و مدیرمحصول کوکباز (یک بازار اجتماعی آنلاین در حال توسعه)، به پیشنهاد دوست خوبم وهیب می خواهم در چند نوشته این مبحث یک کم پیچیده را شرح دهم.
ابتدا باید عرض کرد که غرض از مدیر محصول، دایرکتور محصول و با یک اشتباه فاحشِ رایج گاهی اوقات مالک محصول! فردی است که مانند یک مدیرعامل برای یک شرکت اما در اینجا برای یک "محصول" که گاها طرح یا پروژه ای در یک شرکت می شود، با این تفاوت که مدیرعامل الزاما خودش موسس و طراح شرکت و مسیرهای جریان درآمدی و فرایندهای کاری شرکت نیست و در بیشتر موارد چون صرفا یک مدیر ارشد اجرایی است اصلا نمی تواند باشد اما یک مدیر محصول به اقتضای کارش در بیشتر موارد بویژه در تفکر DevOps وقتی دعوت به همکاری می شود اصلا محصول درست و درمانی حتی در حد MVP هم وجود ندارد تا او مدیریتش کند لذا باید ابتدا و بیشتر اوقات همواره مدیریت طراحی و سر طراحی محصول را نیز انجام دهد همانطور که مدیرعامل هم ممکن است لازم باشد کلیت شرکت و استراتژی هایش را تغییر ماهوی دهد. لذا یک مدیرمحصول مجبور می شود تمامی محصول را طراحی مفهومی و طراحی اولیه می کند. این به این علت است که در بسیاری از شرکت ها نقش طراح محصول کم اهمیت دیده شده است وگرنه در این موقعیت شغلی بخوبی همه چیز مشخص خواهد شد. در این مقطع ممکن است تا MVP هم جلو برود. برخی دوستان معتقد نیستند که از ابتدا نقش طراح و مدیر محصول را یکی ببینیم. ممکن است فردی محصولی را طراحی کند و فرد دیگری آن را مدیریت. من با این مخالفم. در موارد کثیری که طراح و مدیر متفاوت بوده اند، بخش های زیادی بازطراحی شده اند. اگر یک استارتآپ هستید از همان اول فاندر اصلی، طراح و در ادامه مدیر محصول شود. یا اینکه بپذیرید اگر فاندر اصلی در ادامه کار رییس هیئت مدیره یا مدیرعامل می شود، به حدود اختیارات طراح و مدیر محصول احترام بگذارد.
در شرکت های کوچک استارتآپی بهتر است مدیرمحصول همان فاندر اصلی باشد زیرا در غیر اینصورت وظایف زیادی برای مدیرعامل نمی ماند و معمولا مدیرعامل ها هم که از فاندرها می باشند، بیکار ننشسته و بجای رایزنی برا ی جذب سرمایه و اتخاذ سیاست های کلی، دست بکار دستکاری محصول می شوند! این بخصوص در سال اول و حتی دو سال اول یک استارتآپ مشهود است. اگرچه داستان همیشه از این قرار نیست بلکه گاهی از اوقات نیز یک رییس هیئت مدیره یا مدیرعامل آگاه، بخوبی از داشتن یک طراح و مدیر محصول حرفه ای استقبال می کند.
خب نکته اول اینست که درک کنیم تفکر اجایل (چابک) برای این درست شده است که یک عده آدم پر انرژی بقدری سریع وظایف شان را انجام می دهند که شما دیگر نمی توانی منتظر بمانی تا سر ماه در MSP یا پریماورا عملکردشان را بررسی کنی! زمان انجام امور روزانه شده است و یا نرخ تغییرات در تقاضا و بازار به حدی بالا رفته است که دنبال کردن یک جریان کاری چند ماهه در یک برنامه چند ساله و تفکر استراتژیک از هم پاشیده است! به هر صورت الان مدیریت های شلی (شرکت شل!) خدابیامرز شده و هیچ کس حوصله ی کار با فسیل های تایم لاینی قدیم را ندارد. حالا شگفت آور این است که برخی می ایند در الگوی مدیریت اجایل نقشه راه محصول می کشند! این دو با هم در تعارض کامل قرار دارند برای درک تعارض این مطلب را بخوانید. (کلیک کنید) که رودمانک راه حلی برای آن ارائه داده است تا بتوانید از هر دو بهره مند شوید و می توانید متن PDF آنر از اینجا با ارائه یک ایمیل از خود سایت رودمانک دریافت و دانلود کنید. (کلیک کنید) برخی مواقع کانبان با اینها قاطی می شود اما رودمانک معتقد هست که فرایندهای کانبانی هم زیر چتر اجایل قرار می گیرند.
خب همه ی اینها برای حوزه توسعه ی نرم افزار و پروژه های IT در جهان شروع شد اگرچه تدوین کنندگان اصلی الگوی اجایل، یعنی Jeff Sutherland و Ken Schwaber که از 1993 روی این موضوع کار می کردند تا اینکه در سال 2001 بالاخره تحت عنوان مرامنامه چابکی یا همان اجایل مانیفست (the Manifesto for Agile Software Development) آنرا تدوین به امضاء افراد برتر و صاحب سابقه ی این امر رساندند بصورتی که مهندسان مکانیک و هوافضا مثل Jon Kern و فیزیک دانی چون Mike Beedle هم در میان 17 امضای پای اجایل مانیفست (the Manifesto for Agile Software Development) پیدا می شود. بگذریم که خود جف ساترلند فارغ التحصیل آکادمی نظامی و نیز فارغ التحصیل رادیولوژی ، بیومتریک، و پزشکی پیشگیری دانشگاه پزشکی کلورادو است. همه قبول دارند که Scrum برای تفکر اجایل را مایک بیدل اولین بار معرفی و توسعه داده است. خود مایک بیدل گفته است برنامه ریزی اسکرامی و در نتیجه اسکرام مسترینگ برای تیم های کمتر یا حداکثر 10 نفره می باشد.
به هر صورت امروزه اصول مدیریتی و کنترل پروژه ای اجایل در تمامی صنایع ورود پیدا کرده است و بویژه همپای تولید ناب تولید محصولات فیزیکی و ماشینی را نیز تحت تاثیر خودش قرار داده است. آنچه که مهم است درک واقعی آنست که اجایل برای چه آمده است.
نکته اول: یک نکته مهم در اجایل عدم تلاش برای بالابردن وضوح چشم انداز است. برعکس موارد گذشته که همه ی اعضا تیم به جزئیات نقشه همه چیز را داشتند و می دانستند تا انتهای کار چه کارهایی را باید انجام دهند. این به علت آنست که تقاضا بسته به تغییرات بازار یا رقبا در هر روز ممکن است متفاوت شده و تغییر کند. بیشتر اشتباهات زمانی رخ می دهد که در واقع ما در حال استفاده از متدولوژی اجایل برای تولید چیزی غیر از صرفا یک نرم افزار یا سایت هستیم. فرض کند مثل کارهای من که همیشه در حال درست کردن فروشگاه آنلاین و یا Marketplace هستم. در این زمان دیگر اسکرام ها صرفا برای توسعه فنی نیست. بلکه بخش های بازرگانی، مارکتینگ، ارتباط با مشتریان، رسیدگی به شکایات، دپارتمان تولید محتوی، انبارداری، تیم بسته بندی و تیم ارسال و غیره نیز وجود دارد. برخی اوقات تیم های توسعه نرم افزار از این همه رفت و برگشت و تغییر تقاضا خسته می شوند این به علت آنست که تیم فنی یک پروژه اجایل که غیر از تولید صرفا یک سایت و پلتفرم است نباید بیرون از خودتان باشد!! در این صورت آنها برای هر تغییر برنامه هزینه های سنگینی را به شما تحمیل می کنند و یا اینکه از اعمال تغییرات مورد نظر شما سر باز می زنند.
نکته دوم: از آنجائیکه مخاطب من شرکت های تازه تاسیس استارتآپی هستند، لذا باید دقت کرد ابتدای امر حداقل تا یکسال چیزی برای مدیریت وجود ندارد پس یک مدیرمحصول خوب باید در وهله ی نخست یک طراح یا بهتر بگویم یک سرطراح خوب باشد. شما ابتدا باید پیشنهاده ی طرح را بنویسید یا اگر نوشته شده است اصلاح و بازبینی کنید. در ادامه بوم مدل کسب و کار، سبدهای ارزش پیشنهادی به مشتریان و ذی نفعان و جریان های درآمدی را بخوبی ترسیم کنید یا اگر فرد دیگری آنها را تدوین کرده است، مطالعه و در صورت نیاز اصلاح کنید. یک مدیرمحصول خوب بایستی براساس همه موارد بیان شده را بعلاوه مارکتینگ را در طراحی محصول مورد نظر خود قرار بدهد. فرضا در آینده می خواهیم مدل AARRR را پیاده کنیم شما امروز بایستی در طراحی سیستم ها و دپارتمان ها و حتی صفحات سایت بویژه صفحه ی محصول و صفحه نمایش ریکوردهای جستجو نکات AARRR را به صورت حداقلی پیاده کرده باشید. در ادامه طراح UI و بعدتر تحلیل گر UX و همچنین مارکتر می توانند بهبود بخشی های خود را براساس چارچوب کلی تدوین شده برای محصول توسط مدیر و دایرکتور محصول صورت دهند.
پس دقت کنید مدیر، دایرکتور یا مالک محصول از روز اول وجود دارد اما ابتدا نقش او طراحی محصول است و در ادامه هم چه کسی بهتر از خودش که آنرا طراحی کرده است می تواند آن را مدیریت توسعه و رشد بدهد. به هر صورت او محصول را براساس چارچوب های کلی هر بخش چه دپارتمان تولید محتوی و چه بسته بندی و ارسال، چه بازرگانی، چه فنی و چه مارکتینگ را براساس مشورت با مدیرعامل و یا اطلاع از خواست اعضا هیئت مدیره و یا اجبارهای موجود از سمت بازار و میزان سرمایه اولیه موجود برگزیده است، طراحی کرده است.
مثلا فرض کنید شما می خواهید براساس USSD CODE فروش کنید محصول زمین تا آسمان متفاوت می شود تا زمانی که می خواهید با ارجاع به درگاه بانکی فروش کنید. همچنین وقتی شما می گویید من روش فروش پلتفرمی را انتخاب کرده ام محصول کلا متفاوت می شود تا یک کسب و کار خطی.
خب مدیرمحصول دقیقا مثل یک سرطراح است هم از فنی باید سر دربیاورد و هم دستش به نوشتن، عکاسی یا ضبط پادکست و بالاخره امور هنری آشنا باشد. هم باید دیجیتال مارکتینگ و روش هایش را بشناسد. هم ترند بازار و تحقیقات بازار در رفتار شناسی مشتریان را درک کند. از انبارداری، بسته بندی و سیستم های توزیع هم سری در بیاورد تا بالاخره یک بازار اجتماعی آنلاین را بتواند برای شما یا تیم تان شکل دهد.
در اینجا نوشتار اول را به پایان می رسانم و بزودی درباره شرح وظایف مدیرمحصول و کم دانی های مرتبط با این نقش مهم و دوست داشتنی بیشتر صحبت خواهم کرد. مطمئنا مانند کارگردانی جذابیت های این نقش باعث شده است تا علاقمندان زیادی را جذب کند اما حقیقتا بدون طی مراحل پله پله در جایگاه های شغلی دیگر، دست یافتنی نخواهد بود. مطلب مرتبطی از آقای حسینی پژوه که الان مدیرمحصول رشد در علی بابا هست درباره ی مدیر محصول در همین ویرگول هست که با کلیک در اینجا می تونید بخونید. مطلب قشنگ و دقیقی نوشته است.