SHINA·۵ سال پیشمن دخترک سلیمانی امیک روزِ سردِ آرامِ زمستانی دخترکی با تشعشع آفتاب ، چشم هایش را باز کرد لبخندی زد آرام از رختخواب گرم و نرمش برخاست. هیچ فکرش را نمیکرد چه…
SHINA·۵ سال پیشهمیشه از اولین ها میترسمبا این حال اولین هایم را دوست میدارم. شاید همان لحظه متوجه آن نشوم اما ماه ها و یا سال ها بعد که به آن می اندیشم ، لبخند محوی روی لبانم می…