اعتیادهای خوب خطرناکتر از اعتیاد بد هستند. سه ماه است که برای ایجاد تعدادی عادات خوب در حال سرمایهگذاری هستم. اول با خواندن ادامهدار کتابها، مشکل داشتم. بعد که در دنیای خواندن کتابها غرق شدم، دیگر حوصلهی دیدن فیلم نداشتم. از سال پیش ورزش کردن پیوسته را شروع کردم. سه هفته است که برنامه ورزش منظمام به هم خورده است. برای همین است که الان حالم گرفته است. دیروز و امروز از مزخرفترین روزهایی بود که تا به حال تجربه کرده بودم. صبح، تلاش چندبارهام برای خواندن کتابم با توقف شدید رو به رو شد. نمیدانم چه مرگم شده بود. کاملا خواب بودم. کل صبح زیر آفتاب روی تخت ولو بودم. کاملا شناور. انگار که هستی من از محیط رنگ باخته بود.
به خودم قول دادهام پیاده رویام را به طور منظم و روزانه انجام دهم و انجام دادن روزانه duolingo را در برنامهام داشته باشم. باید از مصرف قهوهام بکاهم اما بدون آن احساس خماری و بیحسی من را داغان میکند. بهش اعتیاد پیدا کردهام. حداقل باید قهوه صبحها را کم یا کامل حذف کنم. در حال جستجوی اینترنتی بودم که ببینیم به چه دردی دچار شدهام. علائمام به نارکولپسی و افسردگی فصلی شباهت داشت. پیشنهادات برای روشهای درمانی خودمحور شامل این موارد میشد:
۱) داشتن برنامه روتین برای زندگی (به خصوص صبحها)
۲) ورزش ثابت روزانه و پیادهروی روزانه در محیط روشن یا سبز
۳) کم کردن مصرف کافئین
۴) نور درمانی (نوروفیدبک)
۵) چرت کوتاه در روز
۶) عدم مصرف وعده غذایی سنگین در طول روز
۷) تلاش برای دوری از عادات بد زندگی
۸) مصرف آب به مقدار کافی
۱۰) عدم نوشیدن زیاد آب قبل از خواب
به نظرم این نوشته هنوز جای کار دارد!...
۲۳ شهریور۱۴۰۲