میگفت: «حسرت، بهدلماندنی است هر چه بزرگ تر شوی، بیشتر رنگ میگیرد. اگر فکر میکنی، رنگ میبازد یا رهایت میکند، کور خوانده ای. هرچه ریشه ای تر باشد، پاک کردن لکه های اثرش از بطن زندگی ات سخت تر خواهد بود.»
گفتم:«خب راهش چیست؟»
او :«دست رد به سینه اش نزن. انجامش بده تا حسرت اش را از میان برداری.»
من:«پس معنای انتخاب چیست؟»
او:«منظورت چیست؟»
من:«بعضی مواقع باید انتخاب کرد؟ مگر حسرت به دلی چه عیبی دارد؟ به نظر من، خوب هم هست. قدر چیز هایی که برایش جنگیدی را بیشتر خواهی دانست و دلیل چیز هایی را که امروز نداری، بهتر درک خواهی کرد. تمرکز را نسبت به پراکندگی بیشتر میپسندم. در نقطه هایی از زندگی چنان افتادن از آبشار زندگی و دوام آوردن مهم است که باید بی خیالِ خیلی از خواسته ها شد. هم چیز دان، همه چیز خوان و همه چیز حریف برای داستان ها هاست. واژه همه را امروزه باید از لغت نامه هایمان حذف کنیم.»
منظورم این نبود که تلاش نکنیم یا آرزو هایمان را دست نخورده رها کنیم. بلکه تمرکز من به سمت انتخاب هایی بود که هر چند کم، مجبور بوده ایم در زندگی هایمان، تصمیم گیرنده آنها باشیم. برای مثال سربازی را عنوان کرد. میگفت با گفتن خاطره هایش میخواهد ما را "به رفتن به سربازی" تشویق کند.
گفت:« بعد از رفتن به سربازی، ساعت ها خاطره برای گفتن خواهید داشت.»
از خاطره های سربازی خوشم نمی آمد. پدیده ی نوشکفته ای نبود.(همه بوی روغن سوخته می دادند.) آنقدر از دوران کودکی به زور این داستان ها را به خوردمان داده بودند که حتی بهترین هایشان را قورت نداده اُغ میزدم. قضاوت نمی کنم اما شما هم چندین سال غذای تکراری نوشجان کنید، اندک اندک از آن غذا متنفر خواهید شد.
گفت:« خانم ها به آقایانی که سربازی نرفته باشند بله نمی گویند.»
این حرفش من را رنجاند. آیا کل زندگی من یا حداقل دو سال آن قرار بود، درگرفتن یک جواب تایید "بله" از دیگری خلاصه شود؟ خیلی فکرم، قدکوتاه میبود، اگربه چنین جنایتی رضایت میداد. هدفش این نبود ولی جمله چنین از دستش در رفت. مثل تَرکِش بر شقیقهام خوابید.
سخن گفتن و شنیدن از دو چیز، مرا مثل کندن اولین چاه های نفت، گل آلود و سیاه میکرد. یکی ارتباطی که بین سربازی رفتن پسر ها و مردانگی آنها برقرار میکردند و دیگری اصراری که برای "ازدواج زود همه دختر ها" داشتند.(مخصوصا زمان هایی که والدین از شما میخواهند، خواهرتان را در زمینه حجاب، امر به معروف و نهی از منکر کنید. آخر از چه زمانی تصمیم گرفتن به جای دیگری باب شده است؟)
شکل گرفته در نتیجه گفتگوی کلاسی در مبحث "روانشناسی اجتماعی کاربردی-جلسه چهارم"