هرچه پارمنیدس برایم نخواستنی بود رساله ضیافت یا همان مهمانی بسیار بسیار بسیار جذاب بود. نمایشی از سخنوری در کنار توصیف شرایط یک مهمانی در دوران یونان قدیم و بهرهمندی از چندین نگاه و بیان در مورد عشق و خدای اساطیری آن، اِروس، برایم بسیار زیبا بود.
میدانید اگر بخواهم قسمتهای منتخبم از این رساله را بنویسم باید همه آن را مثل مشق شب دوران کودکی برایتان بنویسم! این رساله از آن کتابهایی است که اگر قرار بود خلاصهاش کنم خلاصه از متن اصلی بیشتر میشد.
این کتاب قدرت نوشتاری افلاطون را مدام به رخ من میکشید. با اینکه افلاطون خود را درگیر توصیفات جزئی صحنه نمیکند ولی نمیدانم چطور میشود که به راحتی میتوان این مهمانی و میز شام و افراد و حتی حال صورتشان را تصور کرد (اگر نگویم لعنت به این استعدادِ نوشتن دلم خنک نمیشود پس: لعنت به این استعداد افلاطون!😁).
همانطور که از نام رساله مشخص است در این کتاب ما در یک مهمانی حضور داریم که سقراط هم دعوت است و بعد از صرف غذا تصمیم میگیرند در مورد اِروس، خدای عشق، صحبت شود. اینجا بر خلاف سایر رسالات با پرسش و پاسخ مواجه نمیشویم بلکه با توصیفات و توضیحات طولانی ولی منسجم افراد سخنور درباره عشق و اروس روبرو هستیم.
به نظر من هر کدام از نظرات افراد زیبا و خواندنی است.
در این میان از عشق، عاشق و معشوق حقیقی، خدای عشق و اساطیر صحبت میشود که صحبتها نه تنها تکراری نیست بلکه هر کدام دریچه جدیدی را پیش نگاه افراد باز میکند.
در کنار سخنهای ایراد شده ما با روش مهمانی در یونان باستان و نیز با شخصیت سقراط هم بیشتر آشنا میشویم در ضمن که با آشنایانی مثل آلکیبیادس هم بیشتر معاشرت خواهیم کرد!
دلم میخواهد کمی از نگاه سقراط و زیبایی بیانش بنویسم ولی اجازه میدهم این بیان زیبا را خودتان بخوانید.
توصیه اکید: این رساله خواندنی است گمان کنم برای آنان که فلسفه را دوست ندارند هم زیباست، بخوانیدش.