کاش کنارم بودی
تا مجبور نبودم
میانِ مسافرانِ تنها
از این خیابانها
عبور کنم.
مجبور نبودم
تحمیلِ افکارم را بپذیرم
و اندوهِ تو را
قدمبهقدم
با خود بکشانم.
مجبور نبودم
جای خالیات را
با بتهای خیالی
پُر کنم.
کاش بودی
تا برایم مقصدی انتخاب کنی
تا دنیایم
لبریزِ تمنا نشود.
کاش ظهور میکردی
و تمامِ بیعدالتیهای اندوهوار
این بتِ بیرحم را
از من دور میکردی.
با هم
در باغستانهای زیتون
پرسه میزدیم؛
امتدادِ کوهستان را
با تو همراه میشدم
بیآنکه بدانم
انتها کجاست.
و فقط
تو
در افکارم
حکمرانی میکردی
_سلمان یعقوبی