سارا
سارا
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

مدیریت دانش در زندگی

برای من بارها پیش اومده وقتی می خوام کار جدیدی رو شروع کنم میرم کلی راجع بهش سرچ میکنم، مزایا و معایبش رو درمیارم و تجربه بقیه افراد رو در این زمینه می پرسم.

مثلا وقتی می خوام برم سفر، اول میرم سفرنامه های اون مقصد رو می خونم، تو گوگل غذاهای مقصد مورد نظر، مسیر دسترسی، امکانات لازم برای اون سبک سفر و نظرات کاربرهارو می خونم و بعد راجع به رفتن و نحوه اون تصمیم می گیرم.

همون طور که قبلا هم راجع به درس آموخته هام از استانداردهای مدیریت پروژه برای زندگی در پست های

تمرکز بر محصول

خطای تمرکز

مدیریت ریسک های زندگی (فرصت ها)

مدیریت ریسک های زندگی (تهدید ها)

و فیل سفید صحبت کردم، اینبار می خوام به ویژگی یادگیری از تجربیات (Learn from experience) بپردازم.

از نگاه پروژه ای اگر بخوایم بهش بپردازیم

در هر پروژه ای هزینه های متفاوتی مثل حقوق نیروی انسانی، مصالح، تجهیزات و ماشین آلات وجود دارد. حالا اگر از نزدیک به یه پروژه نگاه کنیم می بینیم که هزینه های زیادی بابت جذب نیروی کار اشتباه و یا اشتباه در سفارش گذاری و یا مشکلات دیگه پیش میاد. در واقع مجموعا تعدادی خطاهای انسانی که در تجربه های جدید گاهی اجتناب ناپذیر

معادل این در زندگی ما زمانی هست که می خوایم یه کار جدید رو شروع کنیم، احتمال اینکه دچار اشتباه در انتخاب یا عملکرد بشیم وجود داره.

همون طور که قبلا از از اصول زیربنایی در استاندارد PRINCE2 گفتیم، در این استاندارد هفت اصل زیربنایی وجود داره، اصولی که پیاده سازی و محقق کردنشون برای موفقیت هر پروژه ای لازم و کوتاهی در انجام هریک از اون ها می تونه منجر به شکست پروژه شما بشه. در اینجا می خوام به یکی دیگه از اصول، یادگیری از تجربیات بپردازم.

استاندارد میگه برای این که موفق باشیم همیشه باید تجربه های قبلی را به خوبی ثبت کنیم و در تجربیات بعد به کار ببریم، تا از تکرار شکست ها و اشتباهات جلوگیری کنیم. در واقع قرار نیست هربار که می خوایم کاری رو شروع کنیم چرخ رو از اول اختراع کنیم.

در زمان شروع یک کار جدید یا یک پروژه با استفاده از تجربیات کارهای مشابه که پیش از این انجام شده است کار رو شروع کرده و پیش می بریم. علاوه بر این باید نکاتی رو که یاد میگیرم در جایی ثبت کنیم تا در آینده بتونیم در کارهای مشابه از اون ها استفاده کنیم.

اگر به محیط اطرافمون نگاه کنیم، کاربرد این اصل رو درک می کنیم:

برای مثال: زمانی که می خواستم شروع به دویدن کنم، هیچ اطلاعاتی از اینکه چه مسافتی را باید بدوم؟ با چه سرعتی؟ ضربان قلب رو چطور باید چک کنم؟ چه زمانی بدنم آماده تمرین هست و انواع سبک های دو به چه صورت هست (تریل رانینگ، اسکای رانینگ و ...)، روش های صحیح دویدن و خیلی مسائل دیگه اطلاعاتی نداشتم. به همین دلیل سعی کردم تا از پادکست، کتاب و تجربه افرادی که مسیر رو پیش از من طی کردند استفاده کنم.

یا جایی شنیدم که افرادی که در بازارهای سرمایه گذاری مشغول هستند یک دفترچه از اشتباهاتشون دارند تا با مرور اون ها از تکرار مجدد شکست و اشتباهاتشون جلوگیری کنند.


هرچند که همه ما از اهمیت تجربیات و استفاده از اون ها اطلاع داریم و بارها جملاتی رو در این زمینه شنیدیم و نصیحت شدیم :)، این اصل استاندارد چون برای خودم حکم تلنگر رو داشته اینجا نوشتمش تا از اثر ثبت تجربیاتمون و یادگیری از تجربیات دیگران غافل نشیم.

مدیریتدرس آموختهیادگیریتجربهمدیریت پروژه
روزهایی که می‌نویسم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید