چند وقتيست شعري نثارت نكرده ام
و جز سوداي تو در دل اسارت نكرده ام
چشم من كم سو شد از بس نيامدي
زيرا نگاهي به سوي چشم خمارت نكرده ام
آرزوي وصال تو مرا ويرانه همچون باد ساخت
خرابه ي آرزويي ديگر به دل عمارت نكرده ام