ویرگول
ورودثبت نام
ستایش باقری
ستایش باقریچنل تلگرام من: https://t.me/setayeshbagheriiii
ستایش باقری
ستایش باقری
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

یادآوری یا فراموشی؟!


پای حافظه‌ام بدجوری لنگ است، گاهی اصلا خاطراتی که دوستانم تعریف می‌کنند را به یاد نمی‌آورم. می‌گویند: یادت هست آن روز...؟

و من گیج و وا رفته فقط در ذهنم به دنبال آن روز می‌گردم و به سختی چند سکانسی به یاد می‌آورم و گاهی نیز اصلا چیزی به یادم نمی‌آید‌.

آقاجان پیرم وقتی سنش به بالای هشتادوپنج سال هم که رسیده بود هوش و حواسش سرجا بود، برخلاف بعضی از دوستانش که آلزایمر به جانشان افتاده بود او همچنان واضح و شفاف گذشته را به یاد می‌آورد.

به یاد دارم روزی کنار پنجره آمد و روی صندلی نشست، آهی کشید، سیگارش را آتش زد و پوک عمیقی به آن زد و بی‌مقدمه گفت: خوش‌ به حال کسایی که فراموش می‌کنند.

آن‌ روز یافتم که رنج او اگر بیشتر از دوستان آلزایمری‌اش نباشد، کمتر از آنها نیست.

شانه‌های افتاده‌اش نشانِ از بار خاطراتی می‌داد که سال‌ها روی هم تلنبار شده و از یاد نرفته بودند. نفس‌های عمیقش و خیره‌ شدن‌‌های گاه‌‌گاهش علائم مرضی به اسم یادآوری خاطرات بود. خاطرات خوب و یا بدی که او را غرق در فکر می‌کرد و آنچنان او را در دل گذشته فرو می‌برد و غم‌ها را پیش چشمش عین روزهای اول می‌نمود که وقتی کسی صدایش می‌زد، یک‌مرتبه تکانی به خود می‌داد، دستی به چشمانش می‌کشید و گویی که از یک کابوس بیدار شده باشد، به آدم نگاه می‌کرد.

آقاجان خدابیامرزم برایم نماد یادآوری، حافظه و قصه است، آنقدر همه کس و همه چیز را به خوبی به یاد داشت که همواره سینه‌اش پر بود از قصه‌های گذشته و ماجراهای جذاب و گاهی هم غم‌انگیز.

امروز که یکی از دوستانم ضعیف بودن حافظه‌ام را به رخم کشید، ناگاه یاد جمله‌ی ناگهانی آقاجان افتادم، نمی‌دانم کدام یک بهتر است؟! آیا باید خوشحال باشم که آدمی هستم که به راحتی می‌توانم فراموش کنم؟ باید خرسند باشم که حافظه‌ی ضعیفم مرا از غمی دور می‌کند که می‌تواند همواره مثل آلارمی تنظیم شده در روزهای معین آزارم دهد؟ یا باید دلم بگیرد از فراموش کردن روزهایی که می‌خندیدم و یا تجربیاتی که در گذشته به چنگ آوردم؟! 

به راستی این فراموش‌کاری چیزهایی را از ذهنم پاک کرده که بایستی همواره به خود یادآوری کنم! یک‌سری چیزها را باید با خود از گذشته آورد، باید دید و با خود مرور کرد تا دیگر تکرار نشود. این یادآوریست که مانع می‌شود اشتباهاتمان را تکرار کنیم، من گاهی این مسئله را فراموش ‌می‌کنم همانطور که برخی از اتفاقات گذشته را در گذشته می‌گذارم.

بایستی خاطرات غم‌انگیز و تاریک را پذیرفت و آنها در گذشته نگه داشت؛ درس‌ها و تجربیات را نیز هرازگاهی که در زندگی مرور لازم است، به خود یادآوری کرد؛ اینگونه نه سیخ می‌سوزد و نه کباب! می‌دانم به زبان، گفتنش راحت‌ است‌ اما چه می شود کرد؟

شاید اینگونه بتوان تناسب و تعادلی پیدا کرد و با آن ادامه داد.

داستانکیادآوریحافظهفراموشیخاطرات
۶
۸
ستایش باقری
ستایش باقری
چنل تلگرام من: https://t.me/setayeshbagheriiii
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید