
بارون نم نم میبارید و صدای قطرهها روی پنجره، سکوت خونه رو پر کرده بود.
بوی قهوه و چای داغ از آشپزخونه میاومد، و نونای گرم روی بخاری آماده بودن برای خورده شدن.
دستان سرد کنار یه فنجان چای، یه گرمای کوچیک اما واقعی میساخت که حس زندگی رو دوباره یادم میآورد. یه جورایی میشه گفت همه زندگی تو همون یه فنجان چای خوشرنگ تو روز بارونی خلاصه میشه؛ یه حس آرامش ساده اما عمیق که تمام ماجرا رو جمع میکنه.
نم نم بارون روی سقف و بخار چای که از فنجان بلند میشد، هر لحظه رو تبدیل به یه تصویر زنده میکرد.
بعد از یه فنجان چای، کنار بخاری لم دادن تو یه روز تعطیل، واقعاً حس خوبی داشت!
از پنجره نگاه میکردم و نسیم خنک و نمناک، گونههام رو نوازش میداد؛ حس میکردم حتی لحظههای کوچیک و ساده هم میتونن زیبا باشن.
و همون موقع فهمیدم که حتٰی تو بارونیترین روزها، یه فنجان چای خوشرنگ میتونه همه چیز رو جمع کنه و یه گرمای واقعی از دل بسازه…
۱۴۰۴,۹,۲۳