منظورم اینه چجور بتونیم این فقدان و نبود محبت رو تامین بکنیم ؟
قلب پس زده شده رو چجور آروم کنیم ؟!
تو یه جنگ افتادم میدون جنگ منم دو طرف جبهه قلب و مغزم قرار گرفتن
قلبم ناراحته و داره درد میکشه بابت پذیرفته نشدن
مغزم میگه همه اختیار انتخاب دارن و از طرفی داره قلبمو مجازات میکنه
مغزم خسته از جنگ و جبهه گرفتن به قلبم میگه کارت درسته که حس وجودتو ابراز کردی،خیلی شجایی این محبت و مهربونیت بلاخره آدمی که خواهانش باشه رو کنارت قرار میده
بعضی وقتا هم میگه تو با مهربونی بیش از حدّت گند زدی تو بخش خاطرات من چرا هی به آدما حس خوب میدی وقتی به من میرسی سخت گیر میشی و میخوای این مهربونی رو من تامین کنم برای این آدم ،
تو یه قلب مهربون نیستی تو خود خواهی میخوای دوست داشته بشی میخوای یکی وجودت رو تحسین کنه، ولی برای من داری کار اضافه درست میکنی داری تمام انرژیمو هدر میدی تو اصلا میفهمی ما نیاز به محبت داریم ؟!
ای قلب ساده آدمای بیرون از این سینه دنبال این هستن انرژی خوبتو بگیرن و منو پژمرده کنن یکم به خودت بیا من زخمی شدم نزار این شهد محبتی که برای بقیه خرج میکنی سمی بشه و دو تامون رو نابود کنه
قلب اما فقط میتونه گوش بده به حرف های مغز ،خودشو تو سینه جمع کنه تا این آدم باز بغچه بغضشو باز کنه تا قلب یکم احساس سبکی کنه .
قلب بیچاره این آدم خیلی دوست داره تو خیلی شفاف و زلالی
قلب مهربونم اگر محبتی که دادی برنگشت ناراحت نشو میشه سهمیه محبت و مهربونی با خودمون رو بیشتر کنی من آدم، خیلی نیاز دارم بهش اینکارو برام میکنی ؟؟؟
مغز عزیزم من دوست دارم ازت ممنونم با گذشتن از سختی هایی فقط خودمو خودت با کمک چشم ها دیدیمش هنوزم برام تلاش میکنی که به کارم برسم و برام رویا بافی میکنی ازت معذرت میخوام اگر تا الان ازت تشکر نکردم و به اینکه چقدر تو برام زحمت میکشی توجه نکرده بودم .
در آخر میخوام بگم من ناراحتم از اینکه یه آدمی محبت منو قبول نکرد و ردم کرد اما پشیمون نیستم که چرا اینکارو کردم قلب و مغز تمام تلاش خودشون رو میکنن تا تو بهتر برای خودت زندگی کنی آدم دوست داشتنیم
تشکر نویسنده رو بابت زمان گذاشتن و خواندن این متن بپذیرید .