ویرگول
ورودثبت نام
کمند...
کمند...
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

بی عنوان!



ماه من!
ماه من!

ماه من!
به خیالم سری بزن...
دلم برای قصه‌هایت تنگ است...
دوباره برایم لالایی بخوان!
روح انگیز می‌خوانی...


اما خودمانیم
قصه گوی خوش صدای من!
به زحمت می‌افتادی اگر فقط در خیالاتم کنارم می‌ماندی؟
حداقل آنجا ترکم نمی‌کردی!


ماه شیرین زبان من!
حالا بگو! دیگر برای چه زندگی کنم؟
حالا که حتی رویایت را ندارم...
با ذوق کدام لبخند از خواب برخیزم؟
می‌بینی؟
این بار که به خواب می‌روم...
دیگر روشنایی روز را نخواهم دید!


_کمند

ماهعاشقانهدلنوشته کوتاهدلنوشتهمتن کوتاه ادبی
دور و بر من پر است از کاغذ های مچاله ای که هر کدام خاطره ای ، دردی ، ناگفته ای دارد و جایش سینه ی سطل کوچکیست که بزرگترین سنگ صبور من است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید