کمند...·۸ ماه پیشآرزوهای بر باد رفتهی او...نگاهم به چهره ی سیاه و قامت خمیده اش دوخته شده که بشکاف افکارم به سرعت یک پلک زدن این اتصال را خاتمه میدهد!حالا با چشمان بسته هم می توانم…
کمند...·۸ ماه پیشبی عنوان!تنهایی ام عمیق شده...حالا عمیقا تنها هستم!و تنها هم صحبت واقعی ام،کاغذ سفید و درخشش چشمان توست، ماه من!تو که نگاهم نمیکنی...از آن هراسا…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۱ سال پیشآنگاه که برای نوشتن به همه چیز چنگ میزنماگرچه دستت به خونم آلوده نشد،فکر نکن میشود اسم قاتل را از روی تو برداشت! آرزوهای من تو را نخواهند بخشید! #کتایون_آتاکیشیزاده #پروکائین (۲…
Roya Khaleghiدرrosedream·۴ سال پیشبرگ آخر دفتر ساجده:یاسصبح با پیچیدن عطر خوش یاس در مشامم، از خواب برخاستم. همین که چشم گشودم، رقص پرده در موج دامان نسیم چشمم را نوازش داد. لبخند بر لب به سوی…