کمند...
کمند...
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

هم دست؟!



می‌خواهم برای هر که دستی سرد در دستانم می‌گذارد، دستگیر باشم!

همیشه همین است!

دستم دور دست‌هایشان می‌پیچد و تیزی خارها را به جان می‌خرد تا هم دستانم، در گرما آرام بگیرند!

خود را به آجرهای چهار دیواری خانه‌ام می‌زنم تا از دردم بخندند!

ایزد را شاهد می‌گیرم پا به پایشان می‌خندم!

می‌خندم و در تک تک لحظاتی که صدای خنده‌مان گوش جهان را پر می‌کند...

چشمانم به دنبال گوش‌هاییست که بفهمد خنده‌ای درد دارد..!

هم دستدلنوشتدلنوشتهغممتنکوتاه
نوشته‌های یک تناقض؛ وبلاگ شخصی: kamand.royablog.ir کانال تلگرام: Hobootedard
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید