سال سوم دبیرستان که بودم رفته بودم اردوی تیم والیبال . البته اردوی اردو هم نبود یه جور انتخابی تیم ملی بود. من مطمئن بودم که قبول میشم به عنوان پاسور. پاسور بدی نبودم. پاسور اصلا بدی نبودم. بابا منظورم اینه پاسور خوبی بود. با انگیزه ، رو فرم ، تمرین کرده و خلاصه آماده ی آماده.
روز اعلام لیست بازیکنای انتخابی من جزو لیستشون نبودم. خیلی ناراحت شدم. پیش مربی رفتیم اون گفت من نمیتونم دلیلشو بگم. برو پیش رییس فدراسیون!
بعد کل صحبت ها فهمیدم : "پای یه نفر دیگه در میونه".
مرحله اول استخدامی سازمان بوق رو به خوبی گذروندم. مصاحبه ی عالی بودم. منتظر بودم مرحله ی نهایی ازم بخوان که برم. نمره م از ۱۰۰ شده بود ۹۷ . از بین ۲۰۰ نفر نفر سوم بودم. سازمان هم ۱۰ نفر اول رو استخداممیکرد. روز اعلام اسامی من در بین اسامی نبودم. یه پارتی خیلی کلفت هم داشتم. رفتم پیشش ازش سوال کردم که جریان چی بود بعد فهمیدم : "پای یه نفر دیگه در میونه".
توی یکی از مهمونیای اطرافیان که دیدمش ازش خوشم اومد. با کمالات ، خانم ، تحصیل کرده، خوشگل خلاصه نمیشد عاشق نشد( البته من هم با کمالاتم ، تحصیل کرده هم هستم، خوشگل همممممممممممم اره هستم ، فقط خانمنیستم!! ). خلاصه رابطه یک طرفه شکل گرفت. بعد کردمش دو طرفه ! خلاصه خیییلی خوب پیش میرفتیم. تا اینکه رفتم خاستگاریش. به طرز فوق عجیبی جواب رد شنیدم . اونم نه از خانواده ش. از خودش!!
بعد که ازش پرسیدم فهمیدم : "پای یه نفر دیگه در میونه".
یه سال بعد توی دانشگاه ارشد میخوندم ، موقع راه رفتن توی راهروی دانشکده به یه دختر خوردم. نه اشتباه نکنید اینجا عاشق نشدم. یه دختر توی کلاس بود خیلی آروم بود.اسمش مهناز بود. دختر خوبی بود. توی چندتا پروژه هم تیمی شده بودیم. خلاصه عاشق این یکی هم شدم. یه مدتی گذشت و خواستم کار رو تموم کنم. توی یه کافیشاپ قرار گذاستم همه چیو آماده کرده بودم. وقتی اومد نشست میخواستم صحبت کنم گفت که جدا شیم. منم گفتم چرا ؟؟
گفت : "پای یه نفر دیگه در میونه " منم نامردی نکردم. یه دختر دیگه که اونم خیلی دوست داشتم رو با خودم برده بودم میز کناری نشسته بود اشاره کردم بیاد. دختر رو به مهناز معرفی کردمو گفتم ببخشید منم میخواستمجدا شم چون : " پای یه نفر دیگه در میونه"
آیییییییییی دلمخنک شد. چقدر برنامه ریزی کرده بودم که اگه مهناز هممثل بقیه اون جمله نحس پای یه نفر دیگه در میونه رو بگه ، من داغ دلم رو خالی کنم.
خیلی شیک و مجلسی از خانمی که دعوتش کرده بودم و نقش معشوقه ی من رو بازی کرده تشکر کردم و پول یه ساعت نقش بازی کردن رو بهش دادم. رفتم سراغ ادامه بدبختی!