ویرگول
ورودثبت نام
ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

بله، می‌گفتم..؛)

آمدم که بنویسم: امشب هم زورم به ننوشتن نرسید درحالی که قدرت سرهم‌بندی ایده‌هایی که می‌شد به یک متن درخور تبدیل شود را نیز نداشتم. انکار که سر یک کوچه بایستی و به درِ بازِ خانه‌ای که در انتهای آن است، زل بزنی و از طرفی هوا آنقدر دل باشد که پس زدنش، توهین به مرامِ شبگردی باشد. شاید هردویشان لذت‌بخش باشند اما به هر حال باید یک کدامشان را انتخاب کرد. آمدم تا در تقریبا سیصد کاراکتر، این مسأله را که امشب مقداری روانم را قِلقلک می‌دهد، توضیح دهم. تنها همین. بی هیچ قصد و غرض دیگری.

دلنوشتهنویسندگیادبیاتداستانسید علی نصرآبادی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید