تنها شدی... گلدانِ من، انگار فکر میکنی که هوای بچهات رو نداشتی!؟ مادرِ خوبی نبودی براش؟ باز تنها شدی! میفهمم، سخته برات! من میفهمم از دست دادنِ کسی که ریشههاش توی خاکت جون گرفته چه دردی داره! چه اشکی از چشمات بیرون میکشه! من میفهممت! آبِش رو بدی، ازش درمقابل سقوط، مراقبت کنی، بعد بیاد و توی امنیتی که خودت براش فراهم کردی، جون بده... این درد، تعریف-کردنی نیست؛ باید مادر باشی تا بفهمی از دست دادن یعنی چی!
من میفهممت! نیازی نیست خودت رو مقصر بدونی! تو تلاشت رو کردی! تو یه مادرِ زیبا و دیدنی بودی و هستی که دست از خودنمایی برای گلدونهای دیگه برداشت و چسبید به فراهم کردنِ آسایش یدونه-بچهاش! من همیشه حواسم بهت بود! میدیدمت اونجایی که با دل و جون، دست بر سر ریشههای ظریفش میکشیدی؛ اونجا که هنوز یه بوتهی ظریف بود و درمقابل کوچکترین آسیبی، شکستنی! من، ذوق رو از توی چشمات میخوندم، اونجا که بچهات تازه جون گرفته بود و شروع به تاتی-تاتی کردن درمقابل نگاه جستجوگرِ من و خانوادهام بود! من اونروزهات رو میدیدم و الآنت رو قضاوت نمیکنم چون که مادرم و بالای هر قانون و مقرراتِ زمینیها زندگی میکنم! من میدونم دوست داشتن یعنی چی! من میفهمم فداکاری رو! نیازی نیست که برای دفاع از خودت درمقابل من، به تَقَلّا بیفتی! بقیه؟ مهم نیستن! تو همزادِ منی و جنس ما همیشه مورد انتقاد قرار گرفته شده و میشه اما ما که خودمون میدونیم داستان از چه قراره! پس بیا و خوشحال باش از مادر بودنت! از اینکه دستِ سفالگر، تو رو یه مادر انتخاب کرد، نه یه کوزه و یا قوری و یا ظرفی تزیینی! مادری درد داره! اشک داره! سوختنی با مزمونِ خنده_ داره! که عشق یعنی تمام این واژههای نوشتنی و خیلی معناهای دیگری که از ذهن هیچ نویسندهای نگذشته و فقط من و تو درکش میکنیم!
من بچهی مردهات رو از خاکت بیرون میکشم! میدونم که شاهد این صحنه بودن، آسون نیست و از طرفی کار دیگهای هم از دستم برنمیاد! نه طاقتِ این رو دارم که مویههای هرروزهات رو توی سوگِ بچهات ببینم؛ بچهای که توی ( خاکِ ) سینهی خودت دفن شده و نه راه دیگهای برای این همدردی به ذهنم میرسه! دَووم بیار عزیزم! این لحظه رو از خاطرهی قلب بزرگت حذف کن و درمقابل هر دردی، اینجوری به خودت قوت قلب بده که: « من، مادرم! موجودی که نوشتنی نیست! » دردهات رو بخند! مادر بمون و دل از ریشهها بِکَن و کودکت رو به من بِسپُر! دستم میلرزه؛ بیشتر از این تابِ ایستادگی درمقابل این صحنهی غمانگیز رو نداره! از دست بده جانم! از دست بده و به همه ثابت کن که مادر، همیشه یه مادر میمونه حتی اگه بچهای از سینههاش شیر نخوره!
من خوشحالم از اینکه حریمِ خونهی من رو برای زندگی انتخاب کردی! یه فکرهایی برات دارم! اما اگه اجازه بدی توی یه زمان مناسب دیگه باهات درمیون میذارم! الان فقط آروم بگیر! به اَصلِت برگرد؛ به زمین و خوابِ زندگی ببین! من حواسم بهت هست جوندلم♥️???
[ #عــاشق_شو_جانم_حتی_اگه_تنهایی! ]