در دو قسمت قبل کمی تعمق فلسفی در مورد خویشتن انجام دادیم. حال میخواهیم به بقیهی جنبههای درونی خویش بپردازیم.
ساختار هویتی ما حول چهار مضمون بنا شده است:
میزان عشق ما به خودمان زمانی معلوم میشود که با تهدید از سوی دیگران مواجه میشویم. در مقام مقایسه خود نسبت به کسی که بهتر از ماست چه واکنشی نشان میدهیم؟ آیا احساس شکست و خود خفیفبینی میکنیم؟ آیا کلا خودمان را لایق تحسین میدانیم؟ چقدر برای کاری که دوست داریم انجام بدهیم خطر میکنیم؟ چقدر در برابر مذمت دیگران محکم و استواریم؟
روابط نیز میتواند بیانگر میزان عشق به خودمان باشد. آیا رابطهای را میتوانیم تمام کنیم یا میخواهیم آسیب ببینیم!؟ چقدر بابت اشتباهاتتمان عذرخواهی میکنیم؟ نسبت به امیالمان چه احساسی داریم؟ آیا پاک و طبیعیاند یا زشت و گناهآلود؟
عشق به خویشتن تعیین کننده این است که چقدر میتوانیم مستقل باشیم چقدر روی ایدههایمان پافشاری کنیم. باید بدانیم عشق به خویشتن با خودخواهی فرق دارد؛ عشق به خویشتن یعنی احترام صحیح به خودمان.
یکی دیگر از ساختارهای هویتی ما صداقت است و هرچه فرد بیشتر واجد این شرط باشد، بیشتر میتواند واقعیات تلخ را آگاهانه در ذهن خویش بپذیرد. (در بخشهای بعد مفصل در این مورد حرف میزنیم).
آیا میتوانیم سرخوردگیهامان را برای دیگران در قالب کلمات به زبان آوریم؟ آیا میتوانیم کاری کنیم که دیگران کم و بیش منظورمان را درک کنند؟ آیا درد را در درونمان پردازش میکنیم یا نمادین بروز میدهیم و یا اینکه با خشمهای غیر سازنده دردهایمان را بر سر اطرافیان بیگناه هوار میکشیم؟ پاسخ به این سوالات میتواند مارا بیشتر با خودمان روبه رو کند.
عنوان این قسمت گویای همه چیز هست و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
(شاید عجیب باشد ولی واقعا آلن دوباتن بعنوان یک فیلسوف غربی در این بخش به توکل اشاره کرده)
یکی دیگر از بخشهای مهم هویت عاطفی، وراثت عاطفی میباشد. چیزی که در علم ژنتیک به طور پیچیده بررسی شده. اکنون اگر به ما بگویند چه چیزی از والدین به ارث بردی و یا ترابرد کردی مطمئناََ از کلمات منفی و چیزهای بد یاد میکنیم. بلوغ مستلزم این است که با والا طبعی تمام بپذیریم که با ترابردهای متعددی سروکار داریم و ملزم هستیم بکوشیم به شکلی منطقی گره آن را باز کنیم(در دوران قدیم شجرهنامه هارا به دقت بررسی میکردند چون اطلاعات زیادی در مورد افراد منتقل میکرد).
وقتی خطرات ناشی از ترابرد عاطفی را درک کنیم، آنگاه در برابر آزردگی و قضاوتگری دیگران، همدلی و تفاهم را ترجیح خواهیم داد. در این صورت چه بسا دریابیم که باعث و بانی امواج ناگهانی اضطراب و یا خشونت در دیگران لزوما همیشه ما نیستیم، از اینرو ضرورتی ندارد که همواره با خشم و غرور جریحهدار شده با آنها مقابله کنیم. شناخت میراث عاطفیمان خیلی پیچیده و زمانبر است. اما بسیار پرفایده و خوب که عبارتنداز:
... متوجه میشویم که از چه جهاتی قدری دیوانهایم (یعنی برای دیگران گیج کنندهایم و واکنشهایمان نامتناسب است). لازم نیست از خودمان متنفر باشیم، میتوانیم در برابر میراثهای ناجور رویکردی همدلانهتر در پیش گیریم.
... با آرامش و طمأنینه بیشتری میتوانیم خودمان را برای دیگران شرح دهیم. حتی اگر نتوانیم به تمام تغییر کنیم، میتوانیم با پرچم به اطرافیانمان علامت بدهیم که زندگی در کنار ما با چه چالشهایی همراه است.
... به تدریج میبینیم که برای تغییر جنبههای دشوار وجودمان، حدّی از آزادی و فرصت در اختیارمان هست.