Ali Borouji
Ali Borouji
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

سرپیچی از عقل

«نقطه معینی در ذهن وجود دارد که از آن نقطه به بعد، مرگ و زندگی، واقعیت و خیال، گذشته و آینده تناقض خود را از دست می‌دهد. محرک فعالیت سوررئالیسم، امید به تشخیص و تعیین این نقطه است. بنابراین منظور از معرفت این مکتب، خراب کردن دیواری است که میان جنون و عقل حائل شده است.» - آندره برتون

به گزارش ایمنا، پس از جنگ جهانی اول، زمانی که مکتب دادائیسم ۳ داشت به فراموشی سپرده می‌شد، فردی از دل همین مکتب قصد بنیان گذاری مکتب دیگری کرد. زمانی که نظریه‌های فروید (روانکاو اتریشی) درباره ناخودآگاه، رؤیا و واپس‌زدگی (سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود؛ آندره برتون و لویی آراگون (رمان‌نویس و شاعر فرانسوی) از تحقیق‌های فروید الهام گرفتند و پایه مکتب جدید خود را بر فعالیت ضمیر ناخودآگاه بنا نهادند. این جستار از علی بروجی را که پیش تر در ششمین شماره دوماهنامه تخصصی ادبیات داستانی سروا منتشر شده است، در ادامه می‌خوانید:

DALI - ATOMICUS
DALI - ATOMICUS


سوررئالیسم (Surrealism)

واژه سوررئال را می‌توان ورای واقعیت ترجمه کرد و سوررئالیسم را فرا واقع گرایی. گرایشی به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر. جنبشی در هنر و ادبیات که در دهه‌های ۱۹۲۰- ۱۹۳۰ در فرانسه شکل گرفت. هرچند سوررئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می‌شناسند (و از این رو باید از «دالی » و نقاشی‌هایش تشکر کرد) اما در حقیقت، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه ریشه در ادبیات دارد.

برتون در سال ۱۹۲۴ اولین بیانیه سوررئالیسم را منتشر کرد و در آن اهداف و مقاصد سوررئالیست‌ها تعریف شد: «هدف سوررئالیسم آن است که تناقض پیشین رؤیا و واقعیت را در یک واقعیت مطلق، یک اَبَر واقعیت حل کند.»

سوررئالیست‌ها تحت تأثیر یافته‌های روانشناسی و روانکاوی در راستای دستیابی بی واسطه به ضمیر ناخودآگاه و انگیزه‌های آن بودند؛ از همین رو بنای این مکتب ادبی و هنری بر اصالت خیال، رؤیا و تداعی آزاد و تصورات ضمیر ناخودآگاه شکل گرفت. «یک برخورد روانی با ادبیات.» سوررئالیسم به هر نوع خیال پروری و خیال پردازی در حالت بیداری، اصالت هنری بخشید و آفرینش هنرمند را در بهره‌گیری از برخوردها و برداشت‌های پیش بینی نشده و تصادفی و ابداعات نامتعارف آزاد گذاشت. از همین رو آثار هنرمندان این سبک، بسیار شخصی و کاملاً نامعمول و متمایز است.

پیداست سوررئالیست‌ها می‌خواستند فرم‌های جدید ادبی بسازند و بدون تردید، ساختن این فرم‌ها در گرو شکستن قواعد پیشین بود. بیشتر سوررئالیست‌ها، شاعر بودند؛ گرچه در میان آنها کسانی به نثر می‌نوشتند و در زمره آثارشان، رمان هم دیده می‌شد اما پیروان این مکتب شعر را، اساس زندگی دانسته و کوشیده‌اند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. فلسفه اجتماعی سور رئالیسم، شعار سعادت بشری را دارد و می‌خواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد، در عین اینکه بازگشت به گذشته را هم نمی‌پذیرد. در اصل از مواد مرام نامه این مکتب به خوبی می‌توان دریافت که سوررئالیسم در اندیشه رهایی از هر نوع اسارت است و هدف آن در وهله اول پاشیدن آبی بر جنگ بوده است. وحشتی که با جنگ جهانی اول، اروپا را در بر گرفته بود، روز به روز به سیاسی شدن هنر دامن می‌زد. البته که هدف این جنبش، به ذات، سیاسی نبود. آنها می‌خواستند زخم‌های ناشی از جنگ را ترمیم کنند. به همین دلیل می‌توان این مکتب را بازتاب نابسامانی‌ها و آشفتگی‌های قرن بیستم دانست. «یک جنبش هنری اجتماعیِ بنیاد ستیز.»

آنها در نوشتن، تکنیکی به نام «نوشتن اتوماتیک» را به کار می‌بردند که در آن، شاعر به خود اجازه می‌داد کلمات، تصاویر و جملات بدون دخالت خودآگاهش بر روی کاغذ جاری شوند؛ به عبارتی آنچه به ذهن نویسنده خطور می‌کرد، همان را ثبت می‌کردند. صحنه‌ها و وقایع آثارشان بر مبنای اتفاقات فراواقعی، دیوانه‌وار و غیر عقلانی، شکل می‌گرفت. بنابراین عجیب نیست که در داستانی سوررئال با حیواناتی برخورد کنیم که اجزا صورت شأن از آلات موسیقی است، خانه‌هایی را ببینیم که در حال خونریزی هستند و یا هر اتفاقی که می‌تواند به نوعی تجربه‌ای وهم آلود قلمداد شود! سوررئالیسم، آینه‌ای را بر دیوار زندگی‌مان قرار می‌دهد که از طریق آن می‌توانیم به ماهیت تحریف شده واقعیت بنگریم و ببینیم که همه چیز جادویی است: از طلوع خورشید گرفته تا کوه یخی که بخش اعظمش در زیر آب پنهان است. سوررئالیسم همان سرزمینی است که در آن رویاهای بی منطق به وجود می‌آیند و راه‌هایی غیر قابل پیش بینی از ناکجاآباد سر در می‌آورند. همان جایی که گربه داستان «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» نه تنها به آلیس، که به همه ما می‌گوید: «اینجا همه ما دیوانه ایم…»

با این تفاسیر می‌توان خواب و رؤیا را یک اصل مهم برای سورئالیست‌ها در نظر گرفت که حقیقتاً اهمیت زیادی برای آن قائل هستند. همانطور که از بزرگان هنر و ادب، «سن پل ر و» وقت خواب تابلویی جلوی درب منزلش نصب می‌کرد که روی آن نوشته بود: «نویسنده مشغول کار است.» آنها معتقد بودند خواب و رؤیا، همچون یک گنج است که هنرمند بعد از بیدار شدن آن را به باد می‌دهد و اگر موفق شود از آن استفاده کند، کامیاب شده است.
شاید اشیا سورئالیستی را فقط در خواب بتوان یافت!

در فیلم «نیمه شب در پاریس»، ساخته وودی آلن (محصول سال ۲۰۱۱)، «جیلبِندِر»، شخصیت اصلی فیلم، در زمان سفر می‌کند، به دهه ۱۹۲۰ می‌رود و در کافه‌ای با «سالوادور دالی»، «مَن رِی » و «لوئیس بونوئل » ملاقات می‌کند. بخشی از گفت وگوهای «نیمه شب در پاریس» را از نظر می‌گذرانیم:

جیل: احتمالاً فکر می کنین مست کردم. ولی باید این موضوع رو با کسی در میون بذارم. من از زمان دیگه ای میام.
من ری: دقیقاً درسته. تو در دو دنیا زندگی می‌کنی. چیز عجیبی نمی‌بینم.

و اما از اصول سوررئالیست باید دانست که این مهم است که هنرمند در اثر خود خرق عادت کند، طناز باشد و جریان سیال ذهن را در اثر خود جاری کند. پرسیدن سوال و دریافت جواب، بدون آگاهی قبلی، یا به عبارتی پیدا کردن پاسخ‌های به ظاهر بی ربط به سوالات مختلف از دیگر تکنیک‌های سورئالیستی است که از اصل تصادف پیروی می‌کند. به عبارتی هر آنچه اتفاقی و پیش بینی نشده باشد به ادبیات سوررئالیستی ربط دارد و گاه موجب ناپیوستگی و عدم یکپارچگی می‌شود. سوررئالیسم بر تنهایی، نومیدی و بی پناهی انسان قرن بیستم با توجه به ضمیر ناخودآگاه دنیای تخیلات او تأکید می‌کند. فلسفه حاکم بر این جنبش هنری به فردیت انسان در جهان ویرانگر اشاره دارد و سعی می‌کند او را با دنیای درون و ناخودآگاهش آشنا سازد. توجه به وجوه جنسی و شهوت‌انگیز زندگی و به خصوص زنان از دیگر ویژگی‌های سوررئالیستی است.

مرور این قواعد و ویژگی‌ها نشان می‌دهد، ادبیات سوررئالیستی نوعی از ادبیات عوام پسند نیست و مخاطب خاص خود را داراست و اما همیشه به علاقه‌مندان ادبیات داستانی پیشنهاد می‌شود. دانش خود را از این عرصه به حدی بالا ببرند که تفاوت میان ادبیات سوررئال و رئالیسم جادویی را تشخیص دهند. رئالیسم جادویی شاخه‌ای از رئالیسم و واقع‌گرایی است و ماهیت آن با سورئال فرق دارد که از اساس بر ضد واقعیت به وجود آمد. سوررئالیسم و رئالیسم جادویی، هر دو از تلفیق رئالیسم و عناصر تخیلی استفاده می‌کنند؛ اما تفاوت اصلی در محتوای این آثار است. رئالیسم جادویی، دنیایی شبیه به دنیای امروز ما را به تصویر می‌کشد، اما رنگ و لعاب جدیدی به آن می‌زند. نویسنده ممکن است از زاویه دید غیر معمول استفاده کند یا حوادثی غیرعادی را به تصویر درآورد، اما این حوادث غیرعقلانی در دل داستان، عادی به نظر می‌رسند؛ چراکه قوانین حاکم بر جهان داستان این اجازه را می‌دهد. اما سورئالیسم، ما را به دنیایی دیگر می‌برد. در داستان‌های سوررئالیستی، اتفاقاتی به وقوع می‌پیوندند که تنها در ذهن نویسنده امکان بروز دارند.

یک اصل اساسی در سوررئالیسم تلفیق عناصر غریب، نامتجانس و نامرتبط به شکلی عقلانی در یک محیط غیر مأنوس است. لوترئامون، شاعر فرانسوی، قبلاً این اصل سوررئالیستی را در این مثال بیان کرده بود: «قرار دادن یک چرخ خیاطی و یک چتر بر روی یک میز کالبدشکافی برای پدید آوردن یک جرقه‌ی شاعرانه.»

تفکر سوررئالیسم در ابتدا فراتر از هنر، می‌خواست تمام جامعه را در برگیرد اما شکست خورد و از بین رفت، باقی‌مانده آن اما در ادبیات جای خود را باز کرده و حتی امروز هم نمایشنامه‌ها و رمان‌های زیادی به این سبک نوشته می‌شود که بسیاری از آنان در تئاتر و سینما اقتباس می‌شوند و البته اتفاق دور از ذهنی هم نیست، چراکه عنصر رؤیا و خیال، اصل سورئالیسم است و بدیهی است که خاصیت سرگرم‌کننده دارد و مطلوب هنرهای نمایشی و تصویری است. سوررئالیسم به ما یادآوری می‌کند، سلطه ناخودآگاه در جای جای زندگی‌مان وجود دارد. ما نیمی از اوقات (یا بیش از آن)، تحت سلطه چیزهایی هستیم که از آنها آگاه نیستیم؛ یعنی دقیقاً نمی‌دانیم نیاز یا علاقه واقعی ما چیست. بنابراین چه راه بهتری از سورئالیسم سراغ دارید که دیوانگی درونمان را به رویمان بیاورد؟!

پی نوشت:

1- آندره برتون André Breton (1896-1966 م) نویسنده و شاعر فرانسوی بنیان گذار مکتب سورئال
2- دادائیسم Dadaism مکتبی پوچ گرا و هیچ انگار که در دوران جنگ جهانی اول و اواخر آن رواج داشت.
3- سالوادور دالی Salvador Dalí (1989-1904 م) هنرمند و نقاش اسپانیایی
4- سن پل رو Saint-Pol-Roux (1940-1861 م) شاعرفرانسوی-مربوط به جنبش ادبی نمادگرایی
5- من ری Man Ray (1976-1890 م) تصویرگر آمریکایی که بیشتر فعالیت خود را در فرانسه پیش برد و در پاریس درگذشت. او و «لوئیس بونوئل» در آثارشان گرایش به سورئالیسم نشان دادند.
6- لوئیس بونوئل Luis Buñuel (1983-1900 م) فیلم ساز اسپانیایی که در فرانسه و مکزیک فعالیت داشت. «سالوادور دالی» به اتفاق «لوئیس بونوئل» دو فیلم «سگ آندلسی» و «عصر طلایی» را ساخت. فیلم «سگ آندلسی» از یک سری تصورات هولناک فرویدی تشکیل شده است. این فیلم، دنیایی را نشان می‌دهد که همه واقعیت‌هایش در هم رفته است و «بونوئل» و «دالی» آن را با تصاویر دهشتناک، اسطوره‌هایی شخصی، و سرابِ دیوانگیِ خود سرشار کرده‌اند.

جنگ جهانیسورئالادبیاتفلسفهسورئالیسم
Multimedia Producer a.k.a MATTHEW
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید