علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

رمز یادت نره

خیلی جالبه فروید که بنیان روانکاویش بر شنیدن استوار بوده از تلفن بیزاره.‏شاید شنیدن از طریق تلفن و شنیدن نمی‌دونست. شاید چون تلفن، با تمامِ امکاناتش، بیشتر از اینکه ابزاری برای نزدیکی و حضور باشه تجسم و‌ تداعی‌گر دوری و غیبته

اولین حرفی که زدم بهت گفتم من از یک مسیر سنگلاخی اومدم.

......(جای خالی با خواننده محترم برای من یک رمزه) عزیزم

دیدی به بچه ۳ ساله میگی قایم شو تا پیدات کنم

میره پشت پرده نازک که کامل دیده میشه یا میره جایی که نصف پاهاش بیرونه

تو میبینی ولی خودت و میزنی به ندیدن ولی بچه میخواد زود پیداش کنی چون نمیتونه لحظه ای دوری و تحمل کنه حاضر بازنده بازی بشه ولی دور نشه

تو میفهمی ولی خودت و میزنی به نفهمیدن و بچه داره قلبش تاپ تاپ میزنه که زود پیداش کنی

تو غرق در بازی شدی و داری کیف میکنی و فکر میکنی بچه هم داره با تو حال میکنه.

ولی بچه داره دق میکنه و هر لحظه دوری از تو براش مثل یک سال میگذره

و تو همچنان غرق در بازی هستی...

القصه

من اون بچه ام و من باور دارم تو اون آدم بزرگه نیستی. روزی چندبار میخوای بیای پیدام کنی ولی دیوار منطقی که ساختی جلوت سرسخت وایساده و بهت نهیب میزنه.


پینوشت:

یک حرف تو دلم مونده حتما ببینمت بهت میگم

و دو خبر که باید بهت بگم

کی میای یک خلوت داشته باشیم دارم دق میکنم ؟

رمز یادت نره

قربان بودنت بروم🦋🦋

اندر آن روز که پرسش رود از هر چه گذشت

کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند

حبیب آشنا

صندوقی که نامه ها رو براش پست می کردم
صندوقی که نامه ها رو براش پست می کردم


داستانداستانکعاشقانهزندگیرفیق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید