alireza.L 138x
alireza.L 138x
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

تَرَک های اتاق

فکر دائمیم
فکر دائمیم

دراز کشیده بر تخت و خیره به تَرَک های سقف اتاق
تمام لحظاتم را در مبهم بودن آینده سپری میکنم.
فکر میکنم چه خواهد شد؟
فکر میکنم
 فکر میکنم
گذشته را هم به حال می آورم و حسرتش را میخورم.
زخم های کهنه را میشمارم
حسرت میخورم
حسرت میخورم و سیر نمیشوم
افکار زیستنم در یک لحظه جا نمیشود پس به جنون میرسم.
میشوم یک بی اعصاب که از زندگی فقط فکر و خیالش را خوب بلد است.
تیک تاک ساعت در سرم قفل میشود
تیک تاک تیک تاک تیک تاک
ساعت رو از پنجره پرت میکنم
ولی صدای تیکتاک همچنان سرم را می لرزاند
خودم رو لای پتو میپیچانم
با متکا کشتی میگیرم و روی تخت غلت میزنم
بدنم غرق در عرق است  و داغ داغم
موهایم از عرق خیس شده
سرم تیر میکشد
یک دو سه صدا میاد؟
داد میزنم
یاهاااااااااااااای کمک!
 خدایااااااااا هوا خفس..!
بده یه راه نفس..!

@Mentality_background (بیا نزدیکتر)

حسرتگذشتهآیندهترسخیال
جهان هرکس به اندازه وسعت اندیشه اوست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید