میگم: «جونِ مادرت تو دیگه گیر نده. اصلاً من آخرِ بیسواتا. من میگم ولمتایم، ولنتایم، ولمتاین. اصلاً هرچی. اصلاً همونی که شما میگی. همون مبارک.» باز گیر میده که اینا که مال فرهنگ ما نیست. میگم: «اصلاً من آخرش. آخر بیفرهنگا، بیاصالتا، همونی که شما میگی مبارک.» میگه: «ما خودمون یلدا داریم، عید داریم، روز زن و مادر داریم.» میگم: «روز زن، مادر، دختر، حالا هر چی، همه اینا مبارک.» میگم: «کادو چی دوس داری بگیرم برات؟» میگه: «کادو به چه مناسبت؟» میگم: «مناسبت میخواد مگه کادو دادن؟ یادآوری اینکه خاطرخواتم؟ حالا فرض کن واسه روز عاشقا.» میگه: «عاشقا؟ روز عاشقا چه روزیه دیگه؟ درستش عشّاقه، روز عشّاق.» میگم: «عشّاق، عاشقا، اصلاً هرچی. اصلاً همونی که شما میگی. همونی که شما میگی مبارک.» میخنده، میگه: «من و تو که عاشقِ هم نیستیم.» میگم: «باشه. همونی که نیستیم، همونی که نیستیم مبارک.»
#مونولوگ