آناهیتا  عرب عامری
آناهیتا عرب عامری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

داستان های سرزمین عجایب: قسمت 3- ورود آقای گونی سیب زمینی به سرزمین عجایب

یه روز معمولی توی سرزمین عجایب شروع شده بود. آقای صندلی نشسته بود و سعی میکرد با پایه هاش آقای مورچه گازی رو له و لورده کنه که یه نسیم خنکی خورد توی صورتش. دلش از خوشحالی غنج رفت. با خودش فکر کرد چه خوب که دیگه هوا سرده شده و اون سه تا خواهرای شمعدونی بدجنس نمیتونن برن آفتاب بگیرن. همینطوری که داشت سعی میکرد آقای مورچه گازی رو بگیره یهو دید که سه تا خواهرای شمعدونی باز هم بساط آفتاب گیری رو زدن زیر بغلشون و دارن میرن به سمت آقای لوستر خورشیدی.

انقدر حرصش گرفت که یکی از پایه هاش لق خورد و داشت می افتاد. آقای مورچه گازی ابروشو انداخت بالا و گفت آقای صندلی به کارما معتقدی؟ و رفت. آقای صندلی به زور تعادل خودشو حفظ کرد و نیفتاد روی زمین. ازونور صدای لخ لخ آقای گونی سیب زمینی و خانوم گونی هویج رو شنید که به زور خودشون رو به سمت اون میکشیدن. آقای گونی سیب زمینی عرق ریزون به آقای صندلی رسید و یهو نشست روش. آقای صندلی دادش درومد که باباااا آآآقااا برا چی میای میشینی روی من بی اجازه؟ آقای گونی سیب زمینی به تته پته افتاد. آقای صندلی هم خودشو یک وری کرد و انداختش پایین.

داستانداستانکداستان کوتاه
مربی توسعه فردی و سازمانی ، برنامه نویس، نقاش، نویسنده، بازیگر تاتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید