نکات کلیدی این مطلب:
کلینیک روانشناسی و مددکاری آوان – برای پاسخ به این سؤال که آیا بخشش بر خلاف طبیعت انسانی ماست؟، ابتدا باید درباره جوهره فطری انسان کنکاش کنیم.
اما برای سادگی، ما دو دیدگاه کاملاً متفاوت از انسانیت را در نظر می گیریم که هر دو شامل ایده هایی از زیست شناسی و فلسفه میباشند.
دیدگاه اول شامل تسلط و قدرت است. به عنوان مثال، چارلز داروین (Charles Darwin) استدلال کرد که ما از نظر بیولوژیکی برای جستجوی بقا برنامه ریزی شده ایم. از آنجایی که افراد در سلسله مراتب سلطه بالاتر از یکدیگر قرار می گیرند، احتمال بیشتری وجود دارد که DNA خود را به نسل های بعدی منتقل کنند. در فلسفه، نیچه (Nietzsche) این مضمون را با استدلال خود ادامه می دهد که بشریت در جستجوی قدرت است، شبیه به ایده بیولوژیکی تسلط بر دیگران.
درول (Droll) در رساله دکتری خود در مورد روانشناسی بخشش، این ادعای جالب را مطرح کرد که ذات اساسی انسان ها، تهاجمی تر از آن چیزی است که بخشش اجازه می دهد. کسانی که می بخشند، طبیعت اصلی خود را خنثی می کنند، که بسیار به ضرر آنهاست. از این موقعیت، علم انتظار دارد که بخشنده ها رفاه خود را به خطر بیاندازند، زیرا رحمت آنها شامل حال همه میشود، که ممکن است از آنها سوء استفاده شود. (پیشنهاد میشود مطلب 6 نشانه طرحواره بی اعتمادی و سوءاستفاده را مطالعه کنید.)
نمای دوم
دیدگاه دوم شامل مضمون همکاری، احترام متقابل و حتی عشق به عنوان مبنای انسانیت است. در زیست شناسی، ویلسون (Edward Osborne Wilson) آنچه را که زیست شناسی اجتماعی نامید، با این مفهوم توصیف کرد که برای زنده ماندن، باید در اجتماعات تعاونی با یکدیگر زندگی کنیم. به عبارت دیگر، تسلط بر دیگران می تواند آن دیگران را از خود بیگانه کند و نتیجه آن خصومت در خانواده ها و جوامع است. چنین خصومتی میتواند هم به سیستمهایی که در آن خصومت رخ میدهد و هم به افرادی که خصومت را انجام میدهند و همچنین به افرادی که دریافتکننده خصومت هستند آسیب برساند. در فلسفه، مضمون کانت (Kant) را می یابیم که همه مردم به خودی خود غایتی هستند و باید با آنها چنین رفتار کرد. به عبارت دیگر، ما از لحاظ اخلاقی تلاش می کنیم که بر دیگران تسلط نداشته باشیم.
برای دیدگاه دوم در روانشناسی، ما مضمون عشق را به معنای خدمت به دیگران در آثار لوئیس (Lewis)، امینی (Amini) و لنون (Lannon) می بینیم. آنها این استدلال علمی را ارائه می دهند که برای شکوفا شدن به عنوان انسان، هم نیاز داریم که از دیگران محبت دریافت کنیم و هم نیاز داریم به آنها عشق دهیم. از آنجایی که عشق برای هر یک از ما بسیار مهم است، اغلب زمانی که دیگران عشق خود را از ما دریغ میکنند، دچار ناراحتی میشویم. هر چه بیشتر این عشق از بین برود، ممکن است فرد رنج بیشتری را تجربه کند. راه شفا ممکن است بیشتر طول بکشد، هر چه بیشتر و شدیدتر از عشق دور شود. بدون عشق، ارتباطات ما با طیف وسیعی از افراد زندگیمان می تواند از هم بپاشد. از دیدگاه ویلسون، این می تواند به هماهنگی در جوامع آسیب برساند، زیرا نقطه بقای ما به عنوان یک گونه است. (پیشنهاد میشود مطلب چگونه خود و دیگران را ببخشیم را مطالعه کنید.)
از دیدگاه دوم که ما به عنوان انسان چه کسی هستیم، بخشش نقشی کلیدی در یکپارچگی بیولوژیکی و روانی افراد و جوامع دارد زیرا یکی از نتایج بخشش که از طریق مطالعات علمی نشان داده شده است (Enright & Fitzgibbons, 2015)، نقش کاهشی آن است. خصومت و بازگرداندن هماهنگی توسط بخشش می تواند چرخه خشم و حتی انتقام را بشکند. حداقل، افرادی که از آنها جدا شده اید عشق و بخشش شما را بپذیرند و آماده باشند تا دوباره با شما ارتباط برقرار کنند. بخشش می تواند روابط را بهبود بخشد و افراد را دوباره به هم پیوند دهد. (پیشنهاد میشود مطلب 5 قانون زندگی از داروین را مطالعه کنید.)
با توجه به اینکه تسلط و عدم احترام و عدم بخشش می تواند بهزیستی روانی و رابطه ای فرد را به خطر بیندازد، رویکرد اول به عنوان راهی برای زندگی به نظر نمی رسد. با توجه به اینکه بخشش در مطالعات متعددی برای افزایش رفاه نشان داده شده است، نتیجه این است که رویکرد دوم، هم از نظر استدلال فلسفه و هم از نظر فرضیه های حمایت شده از علوم اجتماعی معتبرتر به نظر می رسد. حتی عقل سلیم قویاً تایید میکند که اراده قدرت بر دیگران باعث تعاملات هماهنگ نمی شود. به عنوان مثال، برده داری تا چه حد توانست به عنوان شیوه هماهنگی اجتماعی عمل کند؟
بخشش خلاف طبیعت ما نیست. در عوض، بخشش بخشی از طبیعت است که وقتی می بینیم که باید در اجتماع زندگی کنیم و به کسانی که در آن جامعه به ما نزدیک هستند عشق بورزیم.
به عنوان هشدار مهم، وقتی دیدگاه فلسفی رئالیستی کلاسیک ارسطو را در نظر می گیریم، تمایز بین بالقوه و فعلیت را می بینیم. ما لزوماً با ظرفیت بخشیدن به دنیا نمی آییم، بلکه با پتانسیل یادگیری در مورد آن و رشد در توانایی خود برای بخشش به دنیا می آییم. واقعیت بخشش، تصاحب واقعی آن در موقعیت های تعارض، با تمرین توسعه می یابد.
آیا متوجه میشوید که چگونه بخشش از انسانیت شما و دیگران محافظت می کند؟ این به این دلیل است که یکی از راههای بازپس گیری عشقی که با اعمال ناعادلانه دیگران از شما گرفته شده است، بخشش است. این به شما امکان می دهد دوباره عشق را احساس کنید و در آینده بیشتر پذیرای محبت دیگران باشید. وقتی عشق بیشتری به دیگران نشان می دهید، به آنها این فرصت را می دهید که در مورد بخشش بیاموزند، آن را عملی کنند و راهی برای پایان دادن به اثرات مخرب کینه در روابط و جوامع خود بیابند. (پیشنهاد میشود مطلب قربانی تربیت و فرهنگ آلوده نباشید را مطالعه کنید.)
در نتیجه
وقتی ماهیت انسانیت را از دریچه زیستشناسی اجتماعی، فلسفه کانتی و علوم اجتماعی میبینیم، نتیجه این است که بخشش نه تنها با طبیعت ما همخوانی دارد، بلکه ممکن است یکی از عناصری باشد که به بقای بشر کمک میکند، به ویژه در عصری که در آن گسترش سلاحهای هستهای، زمانی که برای تسلط بر دیگران استفاده میشود، میتواند جوامع افراد و حتی بشریت را نابود کند.
اگر بخشش بخشی از طبیعت انسانی ما است اما باید از طریق فکر و عمل پرورش داده شود، پس چرا تقریباً همه جوامع روی سیاره زمین زمان کمی را صرف فکر کردن و تمرین ارادی بخشش در خانواده و جوامع خود می کنند؟ چه چیزی مانع این امر شده است؟ اگر ویلسون درست میگوید، وقتی در جوامع تعاونی زندگی میکنیم وضعیت بهتری داریم، پس باید راهی پیدا کنیم که بخشش را بخشی طبیعی از زندگی خود و جوامعمان برای خیر بشریت کنیم.
محمد امین مختاریان
مطالب مشابه: