اگر نوشته های قبلی مطالب سریالی "موفقیت چیست؟ " را نخوانده اید پیشنهاد میکنم آن ها را بخوانید .
ابتدا تعریف موفقیت را بررسی کردیم سپس درباره بخت یا اقبال در زندگی نوشتیم که بازدید خیلی زیادی هم داشت ، پس از آن سراغ تعریف استعداد به همراه مثال هایی رفتیم .
موضوع این مطلب در مورد ریسک و ریسک پذیری در زندگی است . چیزی که از ابتدای کودکی تا امروز در رسانه ها و اجتماع و خانواده به اشتباه برایمان تفسیر کرده اند.
پیشنهاد میکنم حتماً مطلب توصیه های نسیم طالب درباره انتخاب شغل را هم بخوانید ، دقیقا مرتبط با همین مبحث است.
تعریف کلی ریسک "عدم اطمینان و آگاهی در مورد نتیجه یک عمل" است. ولی متاسفانه آن را برای ما خیلی بد جا انداخته اند و بهتر است همین الان به یک توافق برسیم و بین ریسک حساب شده و ریسک غیر حساب شده تفاوت قائل شویم . نوع اول با مطالعه و تحلیل بدست می آیند ولی نوع دوم تنها با هدف بدست آوردن سود های مالی یا غیر مالی بدون هیچگونه تحلیلی می گویند .
جامعه این روز ها تصوری که از ریسک برای ما ساخته است ، بیشتر به نوع ریسک غیر حساب شده شباهت دارد تا ریسک حساب شده ، مثلا کافیست به دوست و آشنا بگویی میخواهم وارد بازار بورس شوم، احتمالاً با جواب هایی دلسرد کننده مثل "ریسک دارد ممکن است بیچاره شوی " مواجه شوی.
می گویی میخواهم کارآفرینی کنم ، میگویند " این کارو نکن ، کارمندی بهتر همه چیزه . تو این وضعیت مملکت مگه میشه کارآفرینی کرد با این همه قوانین دستو پاگیر؟"
در این مطلب سراغ بخش هایی از کتاب Originals از Adam Grant می رویم که در ایران با نام "نوآفرینی" از انتشارات محبوب آریاناقلم ، ترجمه و چاپ شده است .
برای اولین بار این کتاب رو زمانی که خدمت بودم خوندم ، چندماهی از خدمتم رو سرباز آشپزخونه بودم و یادمه که اتاقمون شلوغ بود و سر و صدا بود و بهمین دلیل من میرفتم توی انباری کوچیک آشپزخونه که محل نگهداری کارتن های روغن بود مطالعه میکردم .
در فصل اول کتاب با عنوان" ویرانگری خلاقانه" آدام گرنت در مورد مفهومی به نام "سبد ریسک متوازن" و بررسی آنالوژی این مفهوم به کل زندگی می پردازد.
در بازار بورس مفهومی به نام "سبد سهام یا همان پرتفوی" وجود دارد که مصداق ضرب المثل معروف "همه تخم مرغ هایتان را در یک سبد نگذارید " است.
این مفهوم بیان میکند که اگر برای مثال 10 میلیون تومان پول برای سرمایه گذاری در بازار بورس دارید ، آن را به چند سهم(مثلا 5 سهم 2 میلیون تومانی)تقسیم کنید و همچنین حداقل در دو یا چند صنعت دارایی خود را سرمایه گذاری کنید . اگر کل پول یا درصد زیادی از آن را در یک صنعت سرمایه گذاری کنید ، عملا ریسک بالایی را پذیرفته اید و خطر را افزایش داده اید . برای مثال دارایی خود را بین سه صنعت "غذایی" ، "خودرو" و "دارویی" سرمایه گذاری کنید .
افراد موفق در زندگی های روزمره شان همین کار را با ریسک ها انجام می دهند و سبد سهام خود را متوازن می کنند.سبد ریسک توضیح می دهد که چرا افراد غالبا در بخشی از زندگی خود نوآفرینی دارند اما در بخش های دیگر کاملا سنتی باقی می مانند. برخورداری از حس امنیت در یک قلمرو این آزادی را به ما می دهد که در قلمروی دیگر مبتکر و خلاق باشیم. اگر از لحاظ مالی زندگی مان تامین باشد، از فشار برای انتشار کتاب های ناپخته، فروش آثار هنری بنجل یا راه اندازی عجولانه کسب و کارها در امان می مانیم.
“بهترین کارآفرینان بزرگترین ریسک کنندگان نیستند. آنها ریسک پذیری را بدون ریسک می کنند”
-لیندا روتنبرگ
مثلا پیر امیدیار وقتی سایت حراجی اش Ebay را استارت زد تا ۹ ماه بعدش به کار برنامه نویسی ادامه داد و تنها وقتی بازارچه آنلاین اش درآمد خالص اش بیش از شغل اش شد کارش را رها کرد.
سارا بلیکلی با ایده ی تولید جوراب شلواری های تا مچ پا با تمام پس اندازش (5000 دلار) ریسک بزرگی کرد ولی برای متوازن کردن سبد ریسکش به مدت 2 سال در شغل تمام وقتش که فروش دستگاه های دورنگار بود باقی ماند و در زمان استراحت و تعطیلی ها به ساخت نمونه های اولیه می پرداخت . سارا بلیکلی در حال حاضر صاحب برند اسپندکس و یکی از خوساخته ها و یکی از میلیاردر های جهان است .
هنری فورد کارخانه اتومبیل خود را زمانی راه اندازی کرد که به عنوان مهندس ارشد برای توماس ادیسون کار میکرد ، هنری فورد هم مانند سایرین سبد ریسک خود را به خوبی متوازن کرده بود .
بیل گیتس به اشتباه معروف است که دانشگاه را ترک کرد تا شرکت مایکروسافت را بنیان گذاری کنید اما جالب است بدانید که وقتی بیل یک نرم افزار جدید را در سال دوم دانشگاه فروخت او یک سال تحصیلی را قبل از اینکه از دانشگاه خارج شود صبر کرد . او با این کار سبد ریسک را خود با یک سال مرخصی گرفتن متوازن کرد که این مرخصی هم با موافقت دانشگاه تایید شد .
بنیان گذاران گوگل ، لرری پیج و سرجئی برین در سال 1996 راه هایی نو برای پیشرفت در جستجوی های اینترنتی یافتند . آن ها تا زمان فارغ التحصیلیشان تا سال 1998 در دانشگاه باقی ماندند . لرری پیج : "ما نزدیک بود گوگل را شروع نکنیم ، زیرا میترسیدیم شروع گوگل به درس و دانشگاه ما لطمه بزند در سال 1997 کم کم نگران بودیم که موتور جستجوی ما ، حواس ما را نسبت به تحقیقاتمان پرت کند" آن ها حتی در همان سال تلاش کردند تا گوگل را به قیمت 2 میلیون دلار به صورت نقدی و سهام بفروشند ولی خوشبختانه مشتری احتمالی پیشنهاد را رد کرد !
برای یادگیری بهتر در این زمینه ، لطفاً نظرات یا تجارب شخصی خود را که در زمینه ریسک و ریسک پذیری در زندگی تجربه کرده اید را در زیر همین مطلب با اینجانب و سایر خوانندگان به اشتراک بگذارید.