Hosna
Hosna
خواندن ۱ دقیقه·۱۷ روز پیش

دلنوشته

با زبان یک ساده دل که آشکارا به یک بچه غرغرو تبدیل شده است صحبت میکنم...
من باید از آن دسته آدم های خود شیفته ای باشم که وقتی چیزی گذشته، تازه قدرش را می دانند اما در واقعیت هرگز این اتفاق نمی افتد.
آرام آرام اجر های زندگی ام را روی سر هم میگذارم..
این همه احتیاط از کجا نشأت میگیرد را نمی‌دانم!
فقط میدانم که این دیوار آجری یک روز به روی جسم خودم ویران می‌شود.
دیگر هیچ شور و سودایی ندارم.به یاد داشته باشید که بهتر است به یکباره خاموش شد تا ذره ذره محو شد.!

دلنوشتهداستانداستان نویسیشعرداستانک
حسنا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید