زمان میگذرد ، ماه ها میایند و میروند ، فصلها ، دولتها ، شادی ها و غم ها همگی در گذرند و من در میان این انبوهی هنوزم در خلوت شب هایم ، در پس سکوت هایم ، در عمق رویاهایم ، به تو فکر میکنم ، به تویی که آمدنت مرا شروعی دوباره و رفتنت مرا سرانجامی دگر بود ، اولش میگویند که مرور زمان همه چیو خوب میکند، درسته زخم را زمان التیام میبخشد ولی جایش میماند و هر بار که نگاهش میکنی یا حسش میکنی یاده دردی می افتی که تحمل کرده ای و لذتی که چشیده بودی ، سالگردها عجیب خاطره می آورند و خاطرات حس سوزه سرمای لرزان را
امیدوارم گرمای بهاری هرچه زودتر بیاید و دلمان را گرم کند ....