پَرْسان·۲ سال پیشآفتاب عموداین روزها، از آن روزهاست! از آن روزها که ثانیه ها به غایت کش می آیند و گویی صد سنه است که شب نیامده و خورشید یک جور ناجوری پرتوهای داغ و سو…
پَرْسان·۲ سال پیشآوازِ خوشِ کودکانمن وقتی سر و صدای بچه ها رو می شنومچیزی که ازشون می نویسم:چیزی که ازشون می نویسم:به راستی که کودکان معجزه می کنند به اشاره ای. آنگاه که آوا…
پَرْسان·۲ سال پیشهیولای افسردگی (1)زن خاموش است... پزشک اما چیزی از رخسارش نمیتواند بخواند. یأس یا امید؟ وزنی از روی دوشش برداشته یا بر آن جمع کرده؟ نمیداند. درست همین الان…
پَرْسان·۲ سال پیشچشم های نگرانسرت را بر بالین می نشانی، تلفن همراه در دستت، مصرانه و گویی بالاجبار ورق میرنی اپلیکیشن ها را عاری از هر گونه هدفی، اما پیامی می رسد که چشم…
پَرْسان·۲ سال پیشبازی کامواهاچند وقتی ست که حالش خوش نیست. نه اینکه جسمش درد داشته یا ضرب دیده باشد، نه! حالش را می گویم! که مدام ناشاد است و مغموم،که دنیایش خاکستری شد…
پَرْسان·۳ سال پیشمنِ بیهوش ، منِ هوشیار!این روزها احساس می کنم در خودم نیستم، وجود ندارم، چیزی از دنیای بیرون نمی شنوم و نمی فهمم. انگار که من هوشیار جسمم را ترک کرده و فقط یک مو…
پَرْسان·۳ سال پیشغرورِ تنهایی!می دانی؟ من همه مغرورها را سرزنش نمی کنم! که گاهی غرور ناشی از تنهایی ست. ناشی از قلبی ست با تکه های گمشده، ناشی از خیانت و پس زده شدن است…
پَرْسان·۳ سال پیشآلزایمر(بعضی موقعا) انقدر داری درد می کشی که دلت می خواد دردهات تو رو فراموش کنن، که رهات کنن ، که دیگه هیچ وقت پیدات نکنن... (بعضی موقعا) انقدر…
پَرْسان·۳ سال پیشاگر آب بود شنا کن!اگر آب بود ، اگر شنا هم بلد بودی، نمیگم شنا نکن ولی به سمت مسیر درست شنا کن...مسیری که توش خبری از زخم زدن و دل شکستن نباشه ، خبری از خیانت…
پَرْسان·۳ سال پیشآدم های بادکنکی!می دانی؟ تقصیر خودت است که آدم ها را بی جهت بزرگ می کنی درست مثل یک بادکنک، بی آنکه بدانی این بادکنک ها قرار است روزی طوری کنار گوشت بترکند…