با هر کلمهات شعور را خراش میدهی و شأنِ واژه را میکُشی.
نه در گفتارت وقاری داری، نه در حضورت احترامی.
بس کن این خودنماییِ بیمایه را که صدایت بویِ جهل میدهد.
جهان از هیاهوی تو چیزی نمیخواهد جز خاموشی.
دهانت را ببند، تا شاید سایهای از آرامش دوباره بر فضا بیفتد.
تو را سزا نیست سخن گفتن،
که هر چه میگویی، وزنِ معنا را سبکتر میکند.
ساکت شو!
تنها از ترس نه، از فهم.
زیرا سکوت، تنها لباسیست که هنوز بر اندامِ بیحرمتِ تو برازنده است.