ویرگول
ورودثبت نام
زِئوس؛
زِئوس؛هر پایان شروعیست که در لباس پایان آمده.
زِئوس؛
زِئوس؛
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

نامه‌نوشت‌روزِیازدهم.

روزِیازدهم فسادِ ادراک'



شریان‌های شب، پیچ‌وتاب خورده بر زوایای گسستهٔ دیوار، با تپشی محتضر، امتداد می‌یابند نامه‌ای با عنوانِ یازدهم فسادِ ادراک'

سکوت، چنان متراکم است که حفره‌های تیرهٔ فضا را با گرانشی سنگین در هم می‌پیچد، گویی خودِ خلأ، بر پیکرهٔ زمان دندان فرومی‌فشارد.
تن، گورستانی متعفن از خاطراتی‌ است که اجسادشان هنوز به پوسیدگی کامل نرسیده‌اند. گوشت، از استخوان جدا نمی‌شود، اما پیوندش نیز جز انجمادی متلاشی‌شده در انبوهی از زوال نیست. نبض، کوبشی ناموزون، تقلایی بیهوده در پهنای گسستهٔ هستی.
نور، انعکاسی شکسته از حضوری غایب، در چشمانِ فروافتاده‌ای که دیگر به ادراک تصویر قادر نیستند. گویی در هر پلک‌زدنی، جهانی با قهری گریزناپذیر در خویش فرو می‌پاشد، جهانی که از ماده‌ای متروک، از ته‌مانده‌های رویاهای مُعَلَّق، از خاطراتی که دیگر از آنِ هیچ‌کس نیستند، بنا شده بود.
تنفس، فرسایشی بی‌ثمر، دمیدن در حفره‌ای تهی. زمین، سرابِ استقامتی که زیر هر قدم فرو می‌ریزد. دیوارها، مُرده‌زاده‌های معماریِ سقوط، در انحنای منحوسِ خود، پوچی را در حجمی مطلق محصور کرده‌اند.

زمان؟ تکراری از نبودن، تباهی‌ای که درونِ خویش مچاله شده و اکنون جز نجوایی خاموش در تهی‌ترین گودالِ ذهن نیست. مرگ؟ نه واقعه، نه لحظه، بلکه وضعیتی مدام، تعلیقی که پایان ندارد، انجمادی که گرم نمی‌شود، حضوری که هرگز نمی‌رسد…


روزپنجشنبه۱۴۰۳.۱۱.۲۵
ساعت۰۰:۱۱دقیقۀ‌بامداد.
به‌قلم:ف.ب
ادراکمتننوشتهدلنوشتهنامه
۲۲
۱
زِئوس؛
زِئوس؛
هر پایان شروعیست که در لباس پایان آمده.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید