هوالحبیب
میخواهید فرهنگ بسازید؟
از چیزهایی که فکرش را نمیکنید، فرهنگ سازمانی ساخته میشود.
مدتها بود میخواستم از موکت بنویسم
مقدمه:
هر چقدر شرکت بزرگ و بزرگتر میشود، دایورسیتی و ورود افراد با اخلاقیات و فرهنگهای متفاوت هم زیاد میشود. هر چقدر که درب ورود به شرکت (جرنی جذب و مصاحبه فرهنگی) را سختگیرانه تر میکنیم، باز هم نمیتوانیم یک فرهنگ یک دست و همسان داشته باشیم.
تصور کنید الان حدود تابستان ۹۹ است و تعداد افرادی که در باسلام هستند، از مرز ۱۵۰ نفر گذشته است و این افزایش، با پیشبینی رشد خرکی بیزنس نوید این را میدهد که تا پایان ۱۳۹۹، جمعیتی حدود ۴۰۰ نفر باید در باسلام باشند تا رشد متوقف نشود و همچنان چون جت، در حرکت باشیم.
الانی که این مقاله را مینویسم، به تاریخ ۲۲ اردیبهشت جهنمی ۱۴۰۰ است و ۳۳۰ نفر شدهایم. (بعد از گذر از اردیبهشت، شاید اگر از این اردیبهشت جهنمی، با موفقیت بیرون آمدیم، تجربیاتی که به دست آوردیم را با همه به اشتراک بگذارم).
لابد میپرسید که پس با پیشبینی ۴۰۰ نفر که فاصله داریم! درست است. ما با بهبودهای پروداکتی و بهبود فرایندها (استراتژی zero cost operation) نیروی انسانی کمتری جذب کردیم و این گپ را پوشش دادیم.
از موضوع اصلی منحرف شدیم.
وقتی بزرگ میشویم، چه کنیم که یک شرکت یک دست و نرم داشته باشیم؟
اولا که من برای پاسخ به این پرسش خیلی بی تجربه هستم. چرا که تنها شرکت بزرگی که در آن بودم باسلام بوده. یاد فایل صوتی استاد محمدرضا شعبانعلی افتادم در باب شاگردی کردن. اما چند نفری از دوستانم که از باسلام جدا شدند و بیزنس شخصی خودشان را راهاندازی کردند یا به شرکت دیگری رفتند، میگویند که باسلام آنقدر پیچیدگی دارد که در این پیچیدگی، رشد نهفته است. پس عجالتا با احترام به محمدرضا شعبانعلی عزیز، روم به دیوار استاد شعبانعلی عزیز ولی پاسخ به این پرسش را به حساب این نگذارید که آنقدری با تجربه و دانش هستم که بتوانم راه حلی برای ساخت یک شرکت یک دست در زمان اسکیل ارائه بدهم. به حساب این بگذارید که در این پیچیدگی و به قدر وسع، تجربیاتم را به اشتراک میگذارم.
وقتی بزرگ میشویم، چه کنیم که یک شرکتِ یک دست و نرم داشته باشیم؟
از اواخر تابستان ۹۹ اهمیت فرهنگ و تبیین آن را فهمیدیم. بعد از جلسات طولانی تصمیم گرفتیم که باید به فرهنگ نگاه ویژهتری داشته باشیم. از همان سالهای ۹۴، ۹۵، سندهایی در مورد ارزش و ماموریت و فرهنگ و چرایی باسلام داشتیم و جسته گریخته از فرهنگ باسلام میگفتیم. اما راستش را بخواهید، آنقدر سند عریض و طویلی شد که هیچکداممان همت نمیکردیم بخوانیم چرا که همهی چیزهای خوبِ عالم را میخواستیم داشته باشیم.
اولین کاری که کردیم این بود که تمام سندهایی که در مورد فرهنگ نوشته بودیم را یکی کردیم. با پالایش همه سندها رسیدیم به سندی حدود ۱۰ صفحه. باز زیاد بود. ۱۰ صفحه را هیچکس نمیخواند!
شروع به سرچ کردیم. قطعا اگر کلید واژههایی چون culture و پس و پیشهایی چون benchmark و best practice و چیزهای اینچنینی را گوگل کنید، به چند خروجی تر و تمیز خواهید رسید که یکی از بهترینها کالچر دک نتفلیکس خواهد بود. البته که از اسپاتی فای و هاب اسپات (اگر خواستید در مورد فرهنگ واقعی هاب اسپات بیشتر بدانید، پیشنهاد میکنم کتاب مصائب من در حباب استارتاپ را حتما بخوانید.) هم مطالب زیادی خواهید دید. کالچر دک نتفیلیکس را نخوانید. بلکه بجوید تا کامل به مغز جانِتان برود.
حالا نوبتِ رقصی چنین میانهی میدان است. در حالی که از یک طرف سند تر و تمیزِ سندهای قبلی را داریم و از طرفی بنچمارکی که بهترینش نتفلیکس است.
معمولا سندها نوشته میشوند و ارائه میشوند و در جرنی آنبوردینگ نیروهای جدید قرار میگیرند و به در و دیوار شرکت زده میشوند و آدمها در لینکداینشان از فرهنگ شرکتشان میگویند ولی در عمل چه اتفاقی میافتد؟
فرهنگ تنها چیزیست که با "سرعت" در تضاد است. ساختن فرهنگ تنها چیزیست که نمیشود برایش KPI تعریف کرد. تنها چیزیست که از ریزترین اتفاقات و جزئیترین رفتار، ساخته میشود.
اینکه به چه چیزی رسیدیم، مهم نیست. مهم این است که چه اقداماتی داشتیم تا فرهنگ را نهادینه کنیم.
فروتنی، درستی، حرکت، گفتوگو، مشارکتپذیری و اشتیاق بسیار کلمات زیبایی هستند اما زیبا بودن به چه دردمان میخورد؟
باید فرهنگ کار کند.
غیر از تصویر حقیر، تک تک افرادی که در این تصاویر میبینید، در داخل و خارج اکوسیستم حرفی برای گفتن دارند:
عکسهای بالا از ابتدای شکلگیری باسلام است.تا همین دو سه هفته پیش (تاریخ نوشتن این متن ۲۲ اردیبهشت) از همان ابتدا شاید توفیق اجباری بود که محل کارمان موکت داشت. اما حالا زمان آن رسیده که از فضائل موکت بگویم. (ایموجی خنده و چشمک)
اولین موهبت موکت این است که دم درب ورودی باید کفشهایمان را مثل خانهمان در بیاوریم و بیاییم داخل.
زمانی که همهمان با هر پست و مقامی که داریم، روی زمین مینشینیم، خواسته یا ناخواسته از منیتمان کم میشود. ظهرها که میشود، از این سر سالن تا آن سر، سفره میاندازیم و روی زمین مینشینیم و کنار هم غذا میخوریم. بماند که چه همهمه و بازار شامی میشود اما اینجاست که محمدرضا آقایا (مدیر عاملمان) کنار هر کسی که جا باشد و سفره ظرفیت داشته باشد مینشیند. منِ HR کنار ممدِ marketing یا اصغرِ برندینگ مینشینم و سفره تنها مجال و فرصتیست که ما را کنار هم جمع میآورد تا با هم گفتگو کنیم. اگر برکت سفره و ذات موکت نبود، با چه ساختار و فرایند و استراتژی میتوانستیم ساختار فلت و بدون سلسه مراتب را پیاده کنیم؟
موقع اذان که میشود، همان وسط یکی اذان میگوید نماز را به جماعت برگزار میکنیم. گوشه و کنار باسلام، گاه و بیگاه، هر زمان که نیت کنیم، میایستیم به نماز خواندن. هر کجا که خسته بودیم، دراز میکشیم. نه فضای ددیکیتی داریم برای نماز و نه فضایی مجزا برای استراحت. درست است مثل گوگل و هاباسپات و شرکتهای وطنی خودمان دیجیکالا و علیبابا، فضایمان جذاب برای پستها و استوریهای اینستاگرمی نیست اما خب قرارمان هم این نبوده که باشد. فرهنگ هر شرکت، باید خاص خودش باشد. فرهنگ را نمیتوان کپی کرد. همانطور که ساختار سازمانی را نمیتوان از جایی به عاریه گرفت. باید به تن شرکت بیاید. (مقالهی اسپاتیفای از مدل استپاتیفای استفاده نمیکند. شما هم نکنید!)
موکت برای ما جواب میدهد. شاید برای شما اینطور نباشد.
غرض این است که فرهنگ با ریز اکشنهایی ساخته میشود که با بنچ مارک و بست پرکتیس بهدست نمیآید. اینها فقط کانتنت هستند. کانتکس را باید خودتان بسازید.
جلوتر مینویسم که ما در باسلام تا به حال چه نقاط عطفی را گذراندیم. گذر از پل گراهام و مقالات و تفکراتش و شکلگیری ساختار اسکوآد تا ریدهافمن و بلیتزاسکیلینگ و هدفگذاری با فریم ورک OKR و تا ادبیات کانشس لیدرشیپ، تا ساختار ترایب و گیلد و اجایل و همه و همه.
غیر از مقالات و فایل صوتی و لینکهایی که لابهلای کلمات ضمیمه کردم، خواندن این دو کتاب را پیشنهاد میکنم. البته که نسخه PDF پیدا نکردم ولی هر عزیزی خواست، در لینکداین به من پیام بدهد با افتخار برایش پست میکنم.
No Rules Rules: Netflix and the Culture of Reinvention
What You Do Is Who You Are: How to Create Your Business Culture