ادریس میرویسی
ادریس میرویسی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سلام. :)

درباره‌ی من،

من
من

ادریس هستم،

۲۹ سالمه،

جسمم ساکن مشهد هست،

یه زمانی نرم‌افزار می‌خوندم،

در حال حاضر از مارکتینگ و محتوا پول در میارم.

ولگردی زیاد می‌کنم، قدم زدن تو خیابونا و کلیک کردن روی لینکا رو دوست دارم.

اولویتِ اولِ زندگیم آزادی هست. نه اون آزادی‌ای که ویلیام والاس ازش حرف می‌زد، همین‌قدر که بتونم هر موقع که می‌خوام تا ظهر بخوابم و هر کاری که دوست دارم انجام بدم و شغلم رو دوست داشته باشم برام کفایت می‌کنه. شاید قرعه‌ی کار رو به نامِ منِ دیوانه زده باشن، ولی اونقدر هم دیوونه نیستم که اجازه بدم بدونِ هماهنگی با خودم باری رو روی دوشم بذارن.

مثل همه‌ی وبلاگ‌نویس‌ها خیلی خونه عوض کردم. فعلا توی همین ویرگول ساکنم.

پست‌ها رو می‌تونی با کمک تلگرام یا توییتر یا خبرنامه‌ی ایمیلی یا فید دریافت کنی.

اگه حوصله داری چندتا چیزِ نامربوط رو هم باهات در میون بذارم:

«انسانِ کامل» فقط توی داستان‌ها وجود داره.

دنیایِ واقعی خیلی معمولی‌تر از اون چیزیه که توی فیلم‌ها و رویاهامون می‌بینیم، دنیای واقعی سکسی نیست.

ما مجبورتر از اونی هستیم که فکر می‌کنیم، بهتره دست از سرویس کردنِ دهنِ خودمون برداریم و آسوده‌تر زندگی کنیم. مثلا بعضی از عادت‌های مزخرفی که ۵ ساله درگیرشون هستیم در واقع ۵۰ سالشونه و خیلی ریشه‌دار هستن.

طرفدارِ اینم که خودمون رو بیشتر دوست داشته باشیم و برای تغییر تلاش کنیم، ولی زور نزنیم.

ادوارد دمینگ می‌گه:

«ما فقط به خدا اعتماد داریم، بقیه باید برای اثبات حرف‌هاشون فَکت بیارن.»
«ما فقط به خدا اعتماد داریم، بقیه باید برای اثبات حرف‌هاشون فَکت بیارن.»


خدایی که من می‌شناسم می‌گه «لا تقف ما لیس لک به علم.»، علی‌الحساب از خدا هم بدونِ دلیل حرفی رو قبول نمی‌کنم.

من به بزرگترها و آخوندها بدبین هستم.

بعد از این دو گروه به خودم بدبینم. فرقِ خوب و بد رو نمی‌دونم. فکر کردن رو کارِ سختی می‌دونم، فکر نکردن رو سخت‌تر.

هیچ وقت نتونستم افکارِ یکدستی داشته باشم و توی سرم پر از فکرها و ایده‌های متناقض هست که به طور مسالمت‌آمیز دارن کنار هم زندگی می‌کنن.

وقتی می‌گم «من»، منظورم ادریسِ الان هست، نه ادریسِ گذشته یا آینده.

ست گودین رو دوست دارم و به گردنم حقِ معلمی داره.

و یکی از کلماتی که توی گوگل باهاش بالا اومدم «مهربانی» هست!


می‌دونم، حرفام یکم پراکنده و بی‌ربط بود. مثلِ یه گپِ بی‌هدفِ دوستانه. مثلِ زندگی.

دفعه‌ی بعدی سعی می‌کنم مفیدتر حرف بزنیم.

ممنون که تا اینجا خوندی. :)

نوشته‌های این کاربر می‌تواند وقت شما را تلف کند. درباره‌ی او: http://vrgl.ir/9MfDq
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید