احسان طوقیان
احسان طوقیان
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

داستان یک مهندس نرم افزار- قسمت 8 – قانون جنگل

<< قسمت 7

قانون جنگل میگه هر کی قوی تره زنده می مونه. باز تعریف این قانون در اداره ما این بود که هر کی رتبه بالاتری داره قوانین روزمره کمتر براش حاکمه. عجیبه؟

نه، اصلا. این قانون در اجتماع هم وجود داره. اون بنده خدایی که می خواد 5 میلیون وام بگیره باید 10 تا کارمند رسمی ضمانتش را بکنند و 15 میلیون سفته و 3 تا چک بده، اما اون که می خواد 1000 میلیارد وام بگیره نه ضامن می خواد، نه سند و نه حتی حساب بانکی!

حالا چرا این را می گم؟

من معمولا صبحانه م را می بردم اداره می خوردم. مثل خیلی دیگه از همکارا. مثل همکارم آقای باصفا. البته صبحونه هم که میگم نه فکر کنین آب پرتقال و املت اسپانیایی و زیتو نااا. نه. نون و پنیر، بعضی وقتام خیار یا سبزی یا چند تا گردو.

یه روز پشت میزم که هم داشتم کد میزدم و هم نون و پنیرم را گذاشته بودم کنار دستم و هر چند دقیقه یه لقمه می خوردم، آقای به اصطلاح دکتر وارد اتاق شد و بعد از انجام تشریفات (مراجعه کنین به قسمت قبلی) موقع خروج بهش تعارف کردم که بفرمایید.

ایشون تا اون موقع نون و پنیر من را ندیده بود. نگاهی انداخت به صبحونه من و گفت: صبحانه باید در خانه خورده بشه و رفت تو اتاقش


راستش منم خودم اعتقاد دارم اداره جای صبحانه خوردن نیست ولی از روز اول ورودم دیدم 90 درصد کارمندا می خورن، پس منم می خورم.

قانون جنگل کجای داستانه؟ لطفا عکس زیر را ببینید.

در اداره صبحانه ممنوعه!
در اداره صبحانه ممنوعه!

این صبحانه آقای به اصطلاح دکتر هست که آبدارچی شرکت رفته نون تازه با پنیر لیقوان گلپایگان گرفته. سبزیجاتش را هم گاهی خود رئیس می آورد و گاهی آبدارچی با موتور (در ساعت اداری) می رفت می خرید و می آورد. هر روز هفته صبحانه رئیس طبق برنامه براش سرو میشد.

دستور صبحانه و دمنوش های دکتر
دستور صبحانه و دمنوش های دکتر


  • شنبه پنیر (یعنی نون و پنیر و مخلفات)
  • یکشنبه تخم مرغ آبپز 2 عدد که نیم ساعت جوشیده باشه. تخم مرغ هم حتما باید بومی باشه که مسئول خریدش بازم آبدارچی بود
  • دوشنبه صبحانه زیارت عاشورا. صبح های دوشنبه تو اداره زیارت عاشورا خونده میشد و صبحانه داده میشد که بانیش یکی از بچه ها بود
  • سه شنبه پنیر
  • چهارشنبه تخم مرغ

البته این برنامه غذایی فقط برای صبحانه بود. نوشیدنی های ایشون هم با ما فرق داشت:

  • 8 صبح چای سبز
  • 10 صبح چایی سفید
  • 11 – چایی سفید
  • 12 – سفید
  • 14 – سفید
  • 15 – سبز
  • 16 – سفید
  • 17 – سفید

جا داره اشاره کنم که هزینه خرید چای سبز و سفید و سایر طعم دار کننده هاش مثل دارچین را از جیبش میداد.

در روال اداری مرسوم بود که هنگام پذیرایی از مهمان ها براشون قهوه فوری یا همون نسکافه یا کاپوچینو سرو بشه که هزینه اش از تنخواه اداره پرداخت میشد. ایشون معمولا بعد از ظهرها یه جلسه با رئیس یکی از واحدها که معمولا رئیس واحد حراست بود می گرفت که آبدارچی براشون کاپوچینو می برد!! حالا قصد جلسه گفت و شنود بود یا قهوه خوردن نمی دونم!

برای میان وعده هم آبدارچی براش چند مدل میوه پوست می کند و در ظرفی سلفون شده می برد.

میان وعده یا نهار رئیس شبیه این بود ولی با تنوع کمتر
میان وعده یا نهار رئیس شبیه این بود ولی با تنوع کمتر

ایشون گیاه خوار بود و ظهرها یا سیر (یک تا دو حبه) می خورد! یا کاهو سکنجبین. که باز آبدارچی مسئول خرید و سرو کردنش بود.

با اینکه قانون شده بود صبحانه نخورین ولی من بازم می خوردم که ناگهان خبر رسید که خوردن نهار هم، در اتاق ها به جز برای خواهران و واحد حراست ممنوعه و همه باید برن تو رستوران اداره بخورن! تو طبقه چهار فقط واحد حراست و خواهران و واحد IT و یکی از همکارای واحد مالی/اداری نهار می خوردن.

در واقع قانون شده بود که بچه های واحد IT نهار نخورن ولی بقیه می تونن!!

ما در طبقه 4 آشپزخانه داشتیم و آبدارچی اداره زحمت گرم کردن غذا را می کشید. دستش هم درد نکنه. کارش را واقعا خوب انجام می داد. یه 2 3 روزی ما غذا داغ نکردیم ولی دیدیم نمی شه. بالاخره با همدستی سایر همکاران رفقیم یکی از اتاق های انباری مانند را درست کردیم و شد رستوران بچه های IT. غداها را آبدارچی گرم میکرد و قاچاقی میرفتیم می خوردیم.

چند وقتی به همین منوال گذشت که رئیس بو برد. علاوه بر توبیخ آبدارچی به رئیس مالی/اداری هم توپیده بود که این قضیه نهار خوردن جمع بشه. ایشون هم اومد تو اتاق ما و مجددا گفت که نهار را برین پایین بخورین.

روز بعد رفتیم پایین. هیچ کس در رستوران نبود. با بدبختی غذا را سرد سرد خوردیم و کلی فحش به رئیس دادن (سایر دوستان). فردا رفتیم پیش رئیس واحد خدمات که یکی را پیدا کنه برای گرم کردن غذای ما. ایشون گفت که ساعت 11 12 غداتون را بدین به یکی از بچه های خدماتی تا ببره پایین و گرم کنه. نتیجه این کار هم چیزی نبود جز از بین رفتن غذا و ظرف غذای من.

لامصب نکرده بود غذا را بگذاره تو یه ظرف فلزی. با همون ظرف پلاستیکی گذاشته بود رو گاز!!

همکارم ظرف آب شده را گذاشت تو یه بشقاب و رفت و گذاشت رو میز رئیس واحد اداری/مالی. ایشون هم با بی اهمیتی گفت که پیگیری می کنم و سر و تهش را هم آورد.

سایر همکارا به مرور عادت کرده بودن که برن پایین غذا بخورن ولی من نه. غذام را می گذاشتم تو یخچال و موقع ظهر برمیداشتم و سرد می خوردم. (توجه کنین که در همین زمان خواهران گرامی در کمال آرامش و وقار غذاشون را در آشپزخانه گرم می کردن و تو اتاقشون! می خوردن). البته هیچ کس با نهار خوردن خانم ها در اتاقشون مشکل نداشت ولی مساله واحد حراست بود. اینا رسم داشتن که ساعت 9 تا 10 صبحانه بخورن. اونم چه صبحانه ایی! کره، مربا، پنیر، خامه کاکائویی، نون تازه و هفته ایی یکبارهم برای صبحانه تخم مرغ نیمرو می کردن که بوش تا سر کوچه میرفت!

بعد از ممنوع شدن صبحانه و نهار آبدارچی از دکتر پرسیده بود که آیا برای واحد حراست صبحانه درست کنم یا نه؟

و ایشون در جواب گفته بود چون اینا تا دیر وقت کار می کنن (گاهی اوقات تا ساعت 5) هم براشون صبحانه درست کن و هم نهار را گرم کن. کلا دکتر قصه ما هوای واحد حراست و رئساش را خیلی داشت.

یک روز من برای نهار نون و ماست برده بودم. نونم تو کیفم بود ولی ماست را گذاشتم در یخچال. ظهر که رفتم بردارم، موقع برگشت آقای رئیس من را دید و از فرداش قانون کرد که هیچ کس نباید تو یخچال غذا بگذاره (به جز خانم ها و واحد حراست). دیگه مسخره ش را در آورده بود.


مورد دوم: در اداره ما ساعت کاری از 7.30 بود الی 4 بعدازظهر. کارمندا می تونستن تا 7.40 هم بیان ولی اگه دیرتر می کردن براشون مرخصی ساعتی حساب می کردن و از مرخصی ماهیانه کم میشد. اداره دستگاه حضور و غیاب داشت که همکارا کارت می زدن. علاوه بر اون کارمندای حراست تو یه سیستم جدا ورود و خروج هر کس را جداگانه حساب می کردن. رئیس به اصطلاح دکتر از وقتی اومده بود سر کار، کارت نمی زد و از یه زمانی به بعد هم به واحد حراست گفته بود تو اون سیستم جداگانه ورود و خروجش را ثبت نکنن.

پی نوشت: همکار سابق و کارمند فعلی حراست صنعت فخیمه سه نقطه. شمایی که داری این متن را می خونی و گزارش می نویسی. هرجاییش را اشتباه نوشتم لطفا کامنت بگذار. نگذار سر دلت بمونه

قسمت بعد >>

داستانمهندس نرم افزاراداره دولتیمرکز آموزشدکتر
برنامه نویس تا کمی مهندس نرم افزار، اهل مطالعه، اهل سیاست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید