چرا مینویسم؟ سوال افتضاحیست! ناطق سوال چرا خودش نفس میکشد؟ بمیرد که این سوال بدرد نخور را از من نپرسد. ملت زیر یوغ سرمایهداری و چه و چه، سه قلو میزایند بعد ناطق سانتیمانتالِ ژیگول مسلکمان از من میپرسد چرا مینویسم... مینویسم تا جان از ماتحتم درآد. بحث این نیست که به تو ربطی ندارد چرا مینویسم، مسئله این است که علت نوشتن من قدر خود زیستن من مهم است: هیچ. زیستن من مهم نیست، مردنم نیز. "مهم" نیست، کلمه کلیدیاش "مهم" نبودن است. این یک جمله از جنس چسنالههای فسرده" لطفا به من توجه کنید من دارم میگویم زندگیام هیچ نمیارزد" نیست. این اتفاقا برعکس ماجرا را میرساند. به من و دلیل نوشتنم، یا به هرکس دیگر و دلیل نوشتنش هیچ توجهی بیش از چیزی که هست نباید بشود. "مهم" نیست. انگار یک پیشآمد وجود دارد به اسم زندگی و خب چندان برانگیزنده نیست حالا نوشتن و دلیلش هم به تعاقب این ساز و کار "مهم" نیست پس پشت این فیس و افاده ها قایم نوشیم بهتر است ما هیچ چیز "خاصی" نیستیم، هیچکدام. و چیز عجیبی هم نیست که بتوان پیش بینی کرد همه یک روز جسد میشویم. (میگویم جسد که متافیزیک مرگ بریزد. جسد شدن یعنی زنده نبودن و همین برای تعریف مرگ کافیست) اینکه انقدر صریح دنبال جوابِ "چرا نویسندگی" هستید، واقعا جای سوال دارد. مگر اینکه شما خود نویسندگی را محلل این هرزه سهطلاقه(زندگی) بدانید و بخواهید نویسنده نکاحش را به شما بفروشد تا بتوانید باز عقد کنید و احتمالا هر وقت ویر طلاقتان گرفت و کارتان نشد، سراغ نویسنده و دم و دستگاهش بیایید و بگویید چرا جهان انقدر فلان و بهمان است. د تف به این جهانت آقای ناطق! مگر نویسنده مسئول تولید جهانی در باره جهان توست؟ مگر آن مادر مرده کارگر کارخانه "تشریحِ جهان" سازی پدرت است که اینها را میکنی سوال و اذیتش میکنی؟ جهان خودش کافی نیست که یک جهان دیگر از نویسنده و کوفت و زهر مار میخواهید برایتان بسازد؟ بعد هر آت و آشغالی هم ک نویسنده تولید کرد حتما باید چیزی "درمورد" جهان باشد یا برای توضیح و تفسیر جهان آن را نوشته؟
از نویسنده و دوستانش بکشید بیرون جناب ناطق، انقدر هم دور اندختنی نیستند آن بیچارهها. چیزی که تولید میکند برای خواندن است، همین. از تخت خواب میشود پرسید تو چرا مرا روی خود به خواب میبری؟ آیا این خصلت تخت خواب است که ما را بخواب میبرد یا انسان خوابش ک بگیرد میخوابد؟
اگر ارزشی ندارد چرا مینویسم؟ این سوال بهتریست درواقع این بدترین سوال ممکن نیست. ارزش نوشتن یا ننوشتن را پدر من و شما تعیین نمیکند این یک تفهم است که از جهان اطراف به آن میرسیم. اینطور بگویم که لمس زیبایی تشابهات بسیاری با امر اخلاقی دارد، این اخلاق را جاری و ساری کردن، میشود تولید اثر هنری. یا اگر طور دیگری نگاه کنم میگویم نوشتن برانگیزنده چیزیسیت، پس من به ملالِ جهانم انگشت وسط نشان میدهم و مینوسم. نمیدانم شاید هیچکدام نباشد. فقط مینویسم چون احساس میکنم نوشتن از ننوشتن زیبایی بیشتری دارد، لحظهای ک هردو اینها مساوی شوند، نمینویسم و احتمالا بروم نجاری یا کشتیگیر شوم.