Elina Bagheri·۲ روز پیشاقیانوسزیبای من،تو که چشمانت راز کهن شب را در خود نگه میدارد، گویی سایههای اقیانوسی دوردست در آن آغوش کشیده شدهاند؛ چشمانی که هر بار نگاهشان می…
Elina Bagheri·۱۳ روز پیشرویای شیرینهمانطور که در سکوت اتاق، میان سایهروشن غروب، عکسهایش را ورق میزدم، انگار هر تصویر زخمی تازه بر قلبم مینشاند. اشک، بیاختیار از کنج چشم…
Elina Bagheri·۱۷ روز پیشاتفاقی دیدمتبعد چند سال دوری، درست در روزی که خیال میکردم فصل تو در زندگیام ورق خورده و تمام شده، جهان به شکلی عجیب در برابر یک لحظه زانو زد. هوای عص…
Elina Bagheri·۲۰ روز پیشغروبدر غروب آرام شهری که دیگر تو را به یاد نمیآورد، من هنوز میان خاطرههایت قدم میزنم. خیابانها عوض شدهاند، آدمها عوض شدهاند، حتی آسمان ه…
Elina Bagheri·۲۰ روز پیشدلی:)سلام!امیدوارم حالتون خوب باشه و لحظه هاتون پر از لبخند های بی دلیل...این پست با بقیه پست ها خیلی فرق داره. کاملا دلی دارم مینویسم و هیچ حسو…
Elina Bagheri·۲۵ روز پیشرفیقسه نفر بودیم. سه واژه از یک جملهی ناتمام، سه تپش از یک دل واحد، سه پرنده در آسمانی که گمان میکردیم هیچگاه غروب ندارد. دنیا کوچکتر از خن…
Elina Bagheri·۱ ماه پیشقصه ی آن سفرمیخواهم قصهای را روایت کنم که هرگز پایانی خوش نیافت؛ برخلاف تمام آن افسانههایی که با لبخند و رهایی تمام میشوند. این قصه، قصهی من است..…
Elina Bagheri·۱ ماه پیشپاییز مرا یاد تو می اندازد...پاییز آمده است، آرام و خسته، با دامنی از غبار و دلتنگی. از میان ابرهای اندوهزده میگذرد و بر موهای جهان دست میکشد. آسمان، چشمانی بارانی د…
Elina Bagheri·۱ ماه پیشکهنه عشق منزیبای من… سلام بر تو، ای خاطرهای که هنوز در رگهای شب جاری است. سلام بر تو، ای کهنه عشق من، ای نامی که هنوز لبهایم از یادش میلرزن…
Elina Bagheri·۱ ماه پیشو عشق، نام دیگرِ نبود توست...ای رفته از من،در باد دور، در مه خاموش روزهای بیتو...تو نمیدانی،من هنوز هر غروب، با غم دستهایی که از من گریختند، چراغ کوچکی در دل تاریکی…