ویرگول
ورودثبت نام
ifeiz
ifeizسلام من عرفانم، فیض الهی وند تصمیم گرفتم بنویسم از هر چی که تجربه شد برام
ifeiz
ifeiz
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

برو بنویس!

– چی بنویسم؟

– هرچی تو سرته.

– تو سرم فقط شلوغیه.

– خب بنویسش. شلوغی رو هم می‌شه نوشت.

⸻

چند وقتیه مغزم شده انبار فکرای بی‌صاحب. هی میان، هی می‌رن. نه قراره جدی‌شون بگیرم، نه می‌ذارن راحت باشم. انگار هر فکری یه صدا داره، یه دیالوگ، یه آدم. و من وسط این هیاهو فقط دنبال یه دکمه‌ی “ساکت!” می‌گردم.

ولی اون دکمه هیچ‌وقت پیدا نشد.

یه روز یه دوستم گفت: «تو باید بنویسی، چون نمی‌تونی ننویسی.»

خندیدم. گفتم: «چی بگم آخه؟ نه نویسنده‌م، نه چیزی!»

گفت: «اتفاقاً چون هنوز نویسنده نیستی، باید بنویسی. چون هنوز حرفات خامه. هنوز واقعیه.»

⸻

این نوشته‌ها تمرینن. تمرین زنده بودن. تمرین اینکه خودم رو بندازم وسط صفحه، بی‌ادعا، بی‌فیلتر، بی‌نقاب.

نه دنبال لایکم، نه دنبال ویو. دنبال یه نفرم. یه نفر که بخونه و بگه:

«منم همینم. دقیقاً همین.»

اگه تو اون نفری، خوش اومدی.

اگه نیستی، اشکال نداره. شاید یه روز بشی.

تا اون روز، من می‌نویسم.

– هنوز هم نمی‌دونی چی بنویسی؟

– آره. ولی می‌نویسم.

نویسندهافکار و احساساتشروع نوشتنقلمکاغذ
۳
۲
ifeiz
ifeiz
سلام من عرفانم، فیض الهی وند تصمیم گرفتم بنویسم از هر چی که تجربه شد برام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید