سها: قبول. من ظرفیت آدمها رو می پذیرم و دیگه گداییِ دیده شدن نمی کنم. اما این یعنی باید به تنهایی عادت کنم؟ اینکه بفهمی اطرافیانت عمقت رو نمی بینن، آدم رو توی یه جزیره ی متروک حبس می کنه. چطور باید کسایی رو پیدا کنم که همجنس خودم باشن؟
آروان: اولین قدم برای پیدا کردن آدمهای درست، خالی کردن صندلی هاییه که توسط آدمهای اشتباه اشغال شده. تو نمیتونی مهمون تازه دعوت کنی، وقتی خونت پر از کساییه که زبونت رو نمیفهمن. تنهاییِ موقت، بهایِ پیدا کردنِ کیفیته.
سها: این «موقت» بودنش ترسناکه. اگه همیشگی شد چی؟ اگه من واقعیم رو نشون دادم و هیچکس نیومد چی؟ شاید اصلا من برای هیچکس قابل فهم نیستم.
آروان: این ترس طبیعیه، اما ریاضیاتِ جهان اینطوری کار نمیکنه. وقتی خودت رو سانسور میکنی تا تو ظرفِ کوچیکِ دیگران جا بشی، داری به آدم های همقبیلهات آدرس اشتباه میدی. اونها تو رو پیدا نمیکنن، چون تو داری نقشِ کسی رو بازی میکنی که نیستی. برای پیدا شدن، اول باید «پدیدار» بشی؛ بدون سانسور.
سها: یعنی چی پدیدار بشم؟ برم داد بزنم من اینم؟
آروان: نه، داد زدن یعنی هنوز دنبال اثباتی. پدیدار شدن یعنی: حرفهایی رو بزنی که واقعا فکر میکنی، نه چیزی که تایید میاره. کارهایی رو بکنی که قلبت میگه، نه چیزی که مد شده. وقتی فرکانسِ واقعی خودت رو پخش کنی، خیلیا ازت دور میشن (و این خوبه، چون غربال میشن)، اما اونهایی که جنسِ این فرکانس رو میشناسن، کمکم پیداشون میشه.
سها: پس اونهایی که میرن چی؟ دردِ رفتنشون رو چه کنم؟
آروان: بذار برن. از دست دادنِ کسی که خودِ واقعیِ تو رو نمیفهمه، «باخت» نیست؛ «فضا سازی»ـه. تو داری فضا باز میکنی برای کسایی که وقتی تو رو میبینن، لازم نیست خودت رو ترجمه کنی. اونها زبانِ مادرزادیِ روحت رو بلدن.
سها: از کجا بفهمم یکی از این آدمها رو پیدا کردم؟ نکنه باز دچار توهم بشم؟
آروان: نشونهش «سادگیه». رابطه با کسی که تو رو میبینه، «زور زدن» نداره. لازم نیست پابلندی کنی تا قدت بهش برسه، یا خم بشی تا همقدش بشی. احساس میکنی نشستی و داری چایی میخوری، همونقدر امن، همونقدر معمولی، اما عمیق. دیدنِ واقعی، هیجانِ کاذب نداره؛ آرامش داره.
سها: پس تا اون موقع...؟
آروان: تا اون موقع، با خودت مهربون باش. خودت اولین کسی باش که اون «عمق» رو به رسمیت میشناسه. آدمهایی که شبیه تو هستن، دنبالِ نوری میگردن که از پنجره ی یه روحِ اصیل بیرون میزنه. چراغ هاتو روشن نگه دار سها، حتی اگه فعلا کوچه خلوته.

گاهی برای اینکه "پیدا" بشی، باید از گم شدن در دنیای آدمهای اشتباه نترسی. من یاد گرفتم که تنهاییِ بااصالت، خیلی امنتر از شلوغیِ پر از سوءتفاهمه.
تو برای اینکه در ظرفِ دیگران جا بشی، چقدر از خودت رو سانسور کردی؟