پس از نوشتن در ویرگول آن را رها کرده و سراغ وبلاگ خودم برگشتم.
برگشتم تا خودرا رها کنم.
جمله پشت جمله
کلمه پشت کلمه، تا تمام شود درد های این تن خسته.
اما تمامی ندارد، تمامی نداشت.
انگار درست شده بودم برای تلنبار کردن درد هایم.
برای روی هم انبار کردن آنها.
روزها میگذشت و مینوشتم و از کلمات خالی میشدم تا اینکه پرشین بلاگ نیز پرید.
و حال پس از ۳ سال بازگشته ام تا بنویس.
بارها و بارها و بارها....
که گویی هیچگاه انسان از کلمات تهی نخواهد شد.