ویرگول
ورودثبت نام
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבهمی‌نویسم تا زنده بمانم
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

«آرزوهای در نطفه مانده»

مرد خنده‌ی گشادی کرد. دندان نیشِ طلایی رنگش توی چشم می‌زد:

ــ ظرفیت تکمیله بهتره زودتر بری رد کارت بچه جون

ــ آقا توروخدا، فقط بذارید مربی ازم یه تست بگیره. به خدا ما فوتبالمون خیلی خوبه

به کتونی پاره‌اش نگاهی انداخت و پوزخندی زد:

ــ می‌دونی هزینه ثبت نام اینجا چقدره؟

نگران سرش را به علامت نه بالا انداخت:

ــ ۱۲میلیون به جز لباس و کفش

از پشت میله‌های آبی رنگ، نگاهِ ناامیدش روی پسربچه‌های هم سن و سالش غلتید که همه‌شان لباس‌ سفید با خط‌های سرمه‌ای تنشان بود و خنده کنان روی چمن‌های خوش رنگ زمین فوتبال می‌دویدند.

نشست و دستش را از میان میله رد کرد. کف دستش را آرام روی چمن‌های زمین فوتبال کشید. نرم و خنک بود.

نگاهی به مرد انداخت، دندان طلایی‌اش هنوز پیدا بود. نفس عمیقی کشید و هُرمِ هوا را مَکید.

برخاست، توپ پلاستیکیِ راه راهِ آبی رنگش را بالا انداخت و همینطور که به سمت خانه می‌رفت روپایی می‌زد.

پیاده از اینجا تا خانه‌شان راه زیادی بود.

پیاده از اینجا تا خانه‌شان راه زیادی بود.

داستانکوتاهداستانکداستان
۹
۱
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه
می‌نویسم تا زنده بمانم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید