قطره
قطره
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

نیمکت


‌همان جا ایستاده بودم ... جایی که از سالها پیش که از چوب تازه کنده شده بودم تکان نخورده بودم , دختری با شادابی مختص دوره ی جوانی به سمت من آمد ... کیفش را روی یک گوشه از من پرت کرد و بر روی من نشست , گویی با خودش حرف میزد زیر لب زمزمه می کرد :« چه کردم؟ چرا این کار را کردم ؟ او همه زندگی و دوست دوران کودکی من است ...دیگر هیچوقت نمیتوانم خود را ببخشم ... من که هیچوقت نمیتوانم خود را ببخشم پس همینگونه بد بمانم بهتر است ... آری همین بهتر است حداقل بیشتر خوش میگذرد ... » ناگهان کیفش را قاپید و مانند باد ناپدید شد , آفتاب از روی سرم گذشت و اکنون نورش مستقیم نبود , بعد از ظهر گرمی بود , مردی کیف مشکی به دست با چهره ای عبوس همچون گرگ با گوش های کشیده و بینی بلند بر روی من نشست , کیفش را مدام از این دست به دست دیگرش میداد , گویی پر از تشویش بود و منتظر کسی بود , ناگهان مردی با کت قهوه ای رنگ با چهره ای بشاش از سر رسید و کنار مرد نشست ، مدتی با هم حرف زدند و مرد قهوه ای پوش پس از دست دادن به به مرد عبوس رفت ... ناگهان چهره مرد عبوس به خنده ی مکارانه ای تبدیل شد ، با خود زیر لب میگفت : « یه احمق دیگر ... خوبه ... همه چیز خوبه ... هرچه گوسفند بیشتر باشد گرگ هم بیشتر میدرد ...» بعد از روی خوشحالی چند لگد آرام به تنه ی من زد و روانه شد , تعجب کرده بودم , اگر درد پیر شدن و کهن شدن پایه ها و خم شدن تنه ام را با هم یکجا جمع کنی به دردی که امروز حس کردم نمیرسد , چه شد که مردم اینگونه شده اند , در زمان های جوانی من جای اینکه دختر جوانی مثل اکنون برای خیانتش دلیل پیدا کند و مسیر نیستی و نابودی را در پیش بگیرد عاشق و معشوق هایی روی من می نشستند و عشق پاکشان به قدری انرژی خوب ساطع میکرد که حس جوان تر بودن می کردم , به جای اینکه مثل اکنون مردی به جهت کلاهبرداری از همنوعان خود شاد و ساده لوح بودن مردم خوشحال می شود مردانی را میدیدم که با هم همکاری میکردند و نیازمندان را یاری کرده و اصلا با مفهومی به اسم کلک آشنایی نداشتند ، واقعا چه شده است؟ سال های زیادی هم نگذشته است؟ چه چیزی در این مردم مرده است؟ آیا واقعا خودشان متوجه این مرگ احساس نمی شوند؟


قطره

نویسندگیداستانداستان کوتاهاجتماعیسورئال
نویسنده سورئال-اجتماعی بخوانیم و فکر کنیم دلنوشته ها و داستان های کوتاه بنده حقیر instagram : @ghatreh_writing
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید